چکیده:
بینامتنیّت یکی از اصطلاحات رایج در نظریههای ادبی و زبانشناسی معاصر است. بر اساس این رویکرد، هیچ متنی مستقل نیست؛ بلکه میان آن با متون پیشین و پسین خود رابطۀ بینامتنی وجود دارد. در پژوهش حاضر که به روش توصیفی- تحلیلی و با بهرهگیری از رویکرد بینامتنیّت نوشته شده است، پیوندهای محتوایی دو اثر؛ یعنی بوف کور هدایت و شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد فرّخزاد بررسی و تحلیل شده است. نتایج این بررسی نشان میدهد که میان دو اثر، پیوند بینامتنی از نوع ضمنی برقرار است. در این نوع رابطه، نشانههایی برای تشخیص روابط متنی وجود دارد که خواننده نسبت به متن اوّل (بوف کور) یعنی متنی که مورد استفاده قرار گرفته است، آگاهی دارد و متوجّه روابط بینامتنی میشود. هدایت و فروغ از هنرمندانی هستند که شخصیت مستقل دارند و شعرشان از درونشان سرچشمه میگیرد؛ این دو در آثارشان به بازتاب منِ شخصی خود پرداختهاند که بر محور «مرگاندیشی» میچرخد. هراس از زوال، بنیان فکری این دو هنرمند را به طرف اندوه مفرط و در نهایت پوچگرایی سوق داده است و همین سبب بیزاری از دنیا و انسانها شده است و درنهایت، هر دو هنرمند آرزوی دریچهای را دارند که از آن به دنیای ایدهآل خود و عشق اثیری برسند.
Intertextuality is one of the most common terms in contemporary literary and linguistic theories; according to this approach, there is no independent text; it has an intertextual connection with its earlier and later texts. In this descriptive-analytic study by using the intertextuality approach, the literary connections of two works, Blind Owl by Hedayat and the poem <em>Let's believe in the beginning of the Cold Season</em> by Farokhzad have been analyzed. The results of this study show that there is an intertextual connections between the two texts; in this type of relationship, there are indications for the textual relationship that the reader is aware of the first text (<em>Blind</em> <em>Owl</em>), he is aware of intertextual relationships. Hedayat and Forough are independent artists whose poems originate from within; both of them reflect on their personal self-centeredness, that focused on the "thought of death". The fear of decline has led the two artists to the extremes of despair and, ultimately, to nihilism, causing hatred of the world and of humanity, and ultimately, both artists wish for a window into it, in order to reach their ideal worlds and ethereal love. <strong> </strong>
خلاصه ماشینی:
بررسی پیوندهای بینامتنی ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد و بوف کور بدریه قوامی* 1 استادیار گروه زبان و ادبیّات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد سنندج، سنندج، ایران مینا مرادپور 2 دانشآموختة کارشناسی ارشد زبان و ادبیّات فارسی، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد سنندج، سنندج، ایران دریافت: 18/1/1398 پذیرش: 30/7/1398 چکیده بینامتنیّت یکی از اصطلاحات رایج در نظریههای ادبی و زبانشناسی معاصر است.
در پژوهش حاضر که به روش توصیفی- تحلیلی و با بهرهگیری از رویکرد بینامتنیّت نوشته شده است، پیوندهای محتوایی دو اثر؛ یعنی بوف کور هدایت و شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد فرّخزاد بررسی و تحلیل شده است.
هدف پژوهش حاضرآن است که با استفاده از روش توصیفی- تحلیلی و کاربست رویکرد بینامتنیّت، مناسبات مشترک از دید درونمایه و تصویر را در بوف کور هدایت و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد فرّخزاد بررسیکند تا از طریق مضامین مشترک، خطوط اصلی اندیشۀ آن دو هنرمند ترسیم شود.
در ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد نیز در یکی از پارههای شعر به زنی اشارهمیشود که دقیقاً تداعیکنندۀ همان پیرمرد در بوف کور است: «و من به آن زن کوچک برخوردم/ که چشمهایش مانند لانههای خالی سیمرغان بودند/ وآنچنان که در تحرّک رانهایش میرفت/ گویی بکارت رؤیای پرشکوه مرا/ با خود به سوی بستر شب میبرد» (فرّخزاد، 1383: 383).
در این نوع رابطه، نشانههایی برای تشخیص روابط متنی وجود داردکه خواننده نسبت به متن اوّل؛ بوف کور که پیش از ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد آفریدهشدهاست، آگاهی دارد و متوجّه روابط بینامتنی دو متن میشود.