چکیده:
سالکین اهل معرفت، بر حسب تفکیک میان قرب فرائض و نوافل، یا اهل سلوک نفلی هستند، و یا فرائضیاند و یا جامع هر دو قرب، و یا واجد مقام تمحّض و تشکیک هستند. در تفاوت میان قرب فرضی و نفلی، همین بس که در قرب نفلی، خداوند تنزّل وصفی نموده و سمع و بصر عبد میشود؛ ولی در قرب فرضی، عبد نعت حقّ متعال میشود و عبد، سمع و بصر و ید حقّ تعالی میگردد؛ و همین وساطت برخاسته از قرب فرضِ ولیّالله، سرّ قرار و عدم هلاکت عالَم امکان است. تفکیک فرض و نفل در کلام عرفای مسلمان، تا بدانجا پیش رفته که اتیان فرائض، مظهر عبودیّت، و اتیان نوافل، مظهر اجارت عبد تلقّی شده است. برخی از عرفا در منشأیابی برای برتری قرب فرض از قرب نفل، به واژة کلیدی و تعیینکنندة اختیار و اضطرار اشاره نمودهاند؛ عبد در نافله اختیار عبودیّت الهی به جای عبودیّتِ امیال خویش نموده است؛ لیکن در فریضه، عبد حقّ انتخاب ندارد و مضطرّ و ناچار از عمل به فریضه است. در این نوشتار، به روش تحلیلی-پژوهشی، و به تفصیل به آراء عرفای اسلامی در باب تفکیک این دو نحوة تقرّب و آثار آنها پرداختهایم.
The Muslim mystics have various conducts based on diversities of states such as "qorbe farzi" and "qorbe nafli". Some of them are nafli and the others are farzi and the others are inclusive of the both, and finally, some of the mystics have the situation of "tamahhoz and tashkik". This is an important difference between two methods that the mystic in "qorbe faraiz" become the description of God, whereas God in second way, become mystic's attribute. Some of mystic emphasis on the option and compulsion as a keywords on excellence of qorbe farzi. They believe that servant of God in his superogatory acts, is like a wage laborer, who has preferred divine servitude over his own desires, but in the obligatory acts, the slave has no right to choose; He is compelled to perform them. In this paper, we centralize on views of Islamic mystics on detachment these approaches and their affects.
خلاصه ماشینی:
آقا ميرزا هاشــم اشــکوري در تبيين اين دو اصــطلاح ، معتقد اســت که اول درجات کمال ، مقام قرب نوافل اســت و اوســط درجاتش ، قرب فرائض اســـت و آخرين درجـۀ کمـال کـه امکان بيان و ســـخن در بارٔە آن اســت ، مرتبۀ تمحض و تشـکيک اسـت ؛ تمحض به معناي خروج از حکم تعينات و ممتنع گشـتن احکام امکان اسـت که مبين اين مقام ، اين آيۀ شـريفه اسـت که »ن الذين يبايعونک إنما يبايعون الله يد الله فوق أيديهم » اسـت و ُ تشـکيک ، تردد در بين طرفين قرب نفل و فرض به جهت سـير اعتدالي وسطي جمعي بين دو مقام و دو قرب اســت و زبان گوياي اين حيث ، يعني لســان تردد ميان دو جنب حقيت و خلقيت که همان لســان ُ جمع مقدس از ميل از وسـط اسـت که احکام طرفين را مقتضي است ، اين سخن خداوند سبحان است ّ کـه فرمود: «و مـا رميـت إذ رميت و لکن الله رمي »؛ از همين روســـت که صـــدرالدين قونوي، چنين ِ نگاشـته اسـت که مرتبۀ «کنت سمعه و بصره » اول مقامات ولايت است که نهايتي براي آن نيست ، بلکه ميـان مرتبـۀ «کنت ســمعه و بصــره » و ميان مرتبۀ کمال مختص به احديت الجمعي ، مراتب کثيري از قبيل مراتب ولايات عامه و خاصـه و نبوات عامه و خاصـه و خلافات عامه و خاصـه است که البته ، مرتبۀ کمال احديت الجمعي ، فوق اين مراتب اســت ؛ پس گمان چگونه باشــد به مقام اکمليت که وراء مقام کمال اســت و مقام بعد از اســتخلاف حق و اســتهلاک در حق به لحاظ عين و بقاء به لحاظ حکم به همراه جمع ميان دو وصف تمحض و تشکيک است (نک : قونوي ، بي تا، ص ۱۰۱-۱۰۲).