خلاصه ماشینی:
"نه اینها نبوده،جهت پیدا کردم به نوشتن،چیزیکه این حس و حال من را حرکت داده به طرف نوشتن،آن شرایط اجتماعی،آن زندگی،آن سیاست خاصی که حاکم بر جنوب ما بود،اینها همه اثر گذاشته و شده است این شکلی که شما میبینید و متمایزش میکنید با بعضی کارهای دیگر.
درست تحت تاثیر آن جریان که جریانی جهانی بود،در داخل هم این امکان پیدا شد که برای اولین بار در تاریخ کشورمان،طبقات محروم هم از درون خودشان نویسندگان و هنرمندانی پرورش بدهند که آنها همانگونه که شما میفرمایید بر مبنای شرایط زندگی خودشان،نه به شکل مکانیکی و نه بر مبنایی که تصمیم گرفته باشند،درواقع همراه آن مردمی که در آن دورهی تاریخی بلند شده بودند که از حقوق خودشان دفاع بکنند،اینها هم روشنفکران وابسته به آن طبقه بودند که...
آقای محمود،شما درست میفرمایید،یعنی آدم وقتی به گذشتهی خودش نگاه میکند، میبیند اگر چیزی یاد گرفته،در لحظههای دشوار زندگی بوده است.
با وصف اینکه خیلی وقت است در تهران زندگی میکنم،آنها را هنوز بهتر میشناسم و بعد هم معنی این حرف این نیست که من دربارهی غیر جنوب نمینویسم.
وقتی که بنا میکنم به نوشتن،یعنی تکلیفم روشن شده باشد،آن وقت آن احساس،عاطفه،غریزه مهمترین حرف را میزند،یعنی حس و عاطفه وغریزه بر مبنای تعقلی که پیش از نوشتن به آن فکر کردهام؛فکرهایی که باید کرده باشم قبلا کردهام،دیگر در آن"آن"که دارم مینویسم،آنچه که من را حرکت میدهد حس و عاطفه و غریزه بر مبنای تعقلی است که قبل از نوشتن به آن فکر کردم،این نیست که بگویم حالا من دارم به خواننده فکر میکنم، به هیچوجه."