چکیده:
نگاه مقالة حاضر به ساختاربندی مجدد فضاهای حکومتی پس از دهة 1970 در اروپای غربی، در تقابل با پیشینة مباحث جاری دربارة جهانیشدن و تبلور نظم جهانی پساوستفالیایی در این زمینه است. بسیاری از تحلیلها دربارة جهانیشدن و تحولات حکومت، بر مفهوم رژیمهای سیاسی فراملی جدید مثل اتحادیة اروپا متمرکز بودهاند، اما مقالة حاضر میگوید مقیاسهای فراملی، بهویژه مقیاسهای مرتبط با مناطق بزرگ شهری، نمایانگر حوزههای نهادی استراتژیکیای هستند که دگرگونی فضاهای حکومتی، در بستر آنها رخ میدهند. بر این نکته تاکید ویژه دارم که فرایندهای حکمرانی شهری، نمایانگر سازوکار اصلی مقیاسبندی مجدد فضاهای حکومتی هستند. نکتة اول، آنکه مشخص شده که انواع مدیریتی-رفاهگرای حکمرانی شهری، نقش مهمی در استقرار و سپس بحران حکومت رفاه کینزی در اواسط دهة 1970 داشتهاند. نکتة دوم آنکه اعتقاد بر آن است که رویکردهای کارآفرینانه در حکمرانی شهری که پس از دهة 1970 رواج بسیار یافتهاند، محمل و تسهیلکنندة مهم «استراتژیهای جهانیمحلیشدن» معطوف به مقیاسبندی مجدد بنیادین فضاهای حکومت ملی بودهاند. استراتژیهای جهانیمحلیشدن، در تقابل با پروژة ایجاد برابری در قلمروی ملی که تداعیگر حکومتهای ملی و رفاهگرای کینزی هستند، به ایجاد «نظامهای حکومتی ـ رقابتی جهانمحلیشده» یاری میرسانند. در این نظامها (الف) جنبههای اصلی تنظیمگری اقتصادی، به سطوح نهادی پایینتر از سطح ملی واگذار میشوند، و (ب) سرمایههای اجتماعی- اقتصادی، در مناطق شهری و نواحی صنعتیای که وارد رقابت جهانی شدید شدهاند، مجددا تمرکز مییابند. لذا حکمرانی شهری، شالودهای نهادی میشود که جغرافیاهای ملی و پایینتر از ملی تنظیمگری حکومتی بر روی آن بنا میشوند و یکی از سازوکارهای مهم سیاسی- نهادیای میشوند که این جغرافیاها از طریق آنها در حال بازسازی هستند. مقالة حاضر نتیجه میگیرد که نشاندادن رویههایی که نظامهای حکومتی رقابتی جهانمحلیشده، از طریق آنها، سبب توسعة نامتوازن فضای میانملی میشوند، به تدوین استراتژیهای جدید مدیریت بحران میانجامد که موجب تمایز بیشتر چشماندازهای نهادی و کمیّتی تنظیمگری حکومتی میشوند.
خلاصه ماشینی:
میتوان گفت پدیدة کوچکسازی حكومت – تمرکززدایی یا واگذاری امور تنظیمگری به سطوح اداریِ پايينتر از سطحِ ملی، همراه با ساختاربندیِ مجدد اَشکال نهادیِ پايينتر از ملی، همانقدر برای بازسازی امروزینِ فضای سیاسی اروپا، جنبة اساسی دارد که فرایندهای بزرگسازیِ حكومت که منتقدان رادیکالِ جهانیشدن نئولیبرال، بارها به ارزیابیشان پرداختهاند در این مقاله، بر این نکته، تأکید ویژه خواهم داشت که بازسازی حکمرانی شهری، نتیجة سازوکار کلیدیای است که فرایندهای مقیاسبندی مجددِ از طریق آن، در سرتاسر اتحادیة اروپا تسری مییابند.
گرچه این سیاست جدیدِ توسعة اقتصاد شهری بعدها در شهر-سیستمهای اروپای غربی به صورت اَشکال سیاسیِ متنوع بروز یافت، اما در دهة 1970، در شهرها و مناطق کارخانهمحور که بازطراحی صنعتی، معضلات اجتماعی-اقتصادیِ بزرگی ایجاد کرده بود، همچنان رایجترین گونة سیاسی بود.
در نتیجه، وقتی اکثر حكومتهای ملیِ اروپای غربی، به دنبال ایجاد انسجام اقتصادی و برابری سرزمینی در مقیاس ملی بودند، نهادهای حكومتي، اتحادیههای کارگری و سایر سازمانهای محلی در شهرها و مناطق توسعهنایافته، از ناحیة روهر آلمان تا نواحی مرکزی انگلستان، اتحادهای نو-رستهگرا تشکیل میدادند و خطمشیهای منطقهای، بخشی، تکنولوژیک و شغلی خاصی تدوین میکردند تا زمینهساز چیزی شوند که «رشد بومی» خوانده میشد.
تا اواخر دهة 1980، این گونة جدید و کارآفرینانة حکمرانی شهری، در کل شهر-سیستم اروپا اشاعه یافته بود، در همان اثنا که حكومتهای محلی و منطقهای که دچار مشکلات مالی بودند، در پی اجرای استراتژیهای بازسازی اقتصادی بودند تا سرمایهگذاری خارجی را جذب کرده و داراییهای خود را احیا کنند.