خلاصه ماشینی:
"در بخش سوم، وقتی که شاعر، بر روی تپهی دهکده، غروب آفتاب را نگاه میکند، گلهها را میبیند که از چراگاه به سوی دهکده برمیگردند، از آنها با برخی کلمههای کردی، یاد میکند: حالا نگاه کن آن جا را/ ابر (زمین)، طلیعهی آرامش/ از راه سنگلاخ سر از است/ آوازهای خواهش (ساوا) را، پستان پر سخاوت مادر، پاسخ «نه شیر نه که عاطفهی سیال در باد، مثل این که صدایی هست/ یک لحظه خوب توجه کن/ دنیای صادقانهی چوپان را/ تحریرهای (هوره) و (گورانی) ترسیم میکند: چندین شب است دور زیاراغ- چون شورهزار تشنهی بارانم که به ترتیب (رییس) یعنی گله گوسفند (ساوا) به کردی یعنی بزغاله- (هوره و گورانی) دو نوع آواز اصیل و دیرین کردی است که بیشتر در روستاها معمول است و بیت آخر جمله، ترجمه فارسی این بیت زیبای کردی است ایمشو چن شاوه دور که یارانم- چیو زمین شور تشنهی وارانم در فصل چهارم، از (کوف بازی) یا تاب بازی و (خانه، خانه) بازی بر آجرهای سنگ فرش حیاط خانه این چنین یاد میکند: شاید زمانه زهر فراموشی/ در کام یادهای تو میریزد/ یا من همیشه کودک دیروزم/ آخر هنوز، لذت (کوفی) که گاهگاه/ دور از گزند چشم کلانتر زن محل بر تیرهای کهنهی (دالان) میبستیم/ در ذهن پر تلاطم من جاریست / یا (خانه، خانه) بازی پیگیر/ بر سنگ فرش صبور حیاطمان/ در همین فصل، آن جا که با همبازی کودکیاش درددل میکند، گریزی میزند به وضع موجود روزگار خود و از ظلم و بیداد مأموران (ساواک) سخن میگوید، ادارهی ساواک را، بنگاه پرمخافت (شوفاری) میخواند که معنی فارسی آن، نمامی و سخن چینی است."