چکیده:
انگارهی دموکراسی مقولهای بنیادی در سپهر اندیشه سیاسی است که همواره دغدغهی متفکران و فیلسوفان سیاسی بوده است. از این حیث، در مقایسه و نسبتسنجی با انواع حکومتهای دیگر، میتوان مدعی شد که گفتمان دموکراسی و مدلهای معتنابه آن، کم و بیش با استقبال چشمگیری مواجه بوده و به آرمانی جهانی تبدیل شده است. به نحوی که اکثر کشورها در جهان نظام سیاسی خود را دموکراتیک میدانند. از میان این اشکال مختلف دموکراسی، دو نمونهی مهم، یعنی دموکراسی لیبرال و دموکراسی گفتگویی، از اهمیت بالایی برخوردار بوده است. اما این دو با وجود شباهتها، وجوه تفارقی نیز دارند که درک و دریافت و مداقه در آن میتواند ما را در جهت فهم بهتر و شکل متعالیتر این آرمان حیات بشری یاری رساند. بدینسان، سوال اصلی این مقاله میتواند اینگونه طرح شود که مبانی نظری و توان تبیینی دو جریان نظریههای دموکراسی لیبرال و نظریههای دموکراسی گفتگویی را در فلسفه سیاسی معاصر چگونه میتوان مقایسه کرد؟ مطابق یافتههای تطبیقی این پژوهش در مباحثی همچون آزادی، شهروندی، برابری و عدالت دموکراسی لیبرال بر شکاف بنیادین بین دولت و جامعه مبتنی است و فقط از طریق فرایند دموکراتیک، این رابطه برقرار میشود و از درک ماهیت بین الاذهانی سیاست غافل است و عقلانیت ابزاری را به جای عقلانیت مفاهمهای یا ارتباطی جایگزین کرده است به همین جهت نظریه دموکراسی گفتگویی (مشورتی) از حیث تبیین مطلوبیت دموکراسی تواناتر است
خلاصه ماشینی:
بدينسـان ، سـؤال اصـلي ايـن مقالـه مي تواند اينگونه طرح شود که مباني نظري و توان تبييني دو جريان نظريه هاي دموکراسي ليبرال و نظريه هاي دموکراسـي گفتگـويي را در فلسفه سياسي معاصر چگونه مي توان مقايسه کرد؟ مطابق يافته هاي تطبيقي اين پژوهش در مباحثي همچون آزادي ، شهروندي ، برابري و عدالت دموکراسي ليبرال بر شکاف بنيادين بين دولت و جامعه مبتني است و فقط از طريق فرايند دموکراتيک ، ايـن رابطـه برقرار مي شود و از درک ماهيت بين الاذهاني سياست غافل است و عقلانيـت ابـزاري را بـه جـاي عقلانيـت مفاهمـه اي يـا ارتبـاطي جايگزين کرده است به همين جهت نظريه دموکراسي گفتگويي (مشورتي ) از حيث تبيين مطلوبيت دموکراسي تواناتر است .
امروز ديگر بحث بر سر اين نيست که دموکراسي در بنيان خود خوب است يا بد، بلکه بحث بر سر اين است کـه شـکل بهتـر و کارآمـدتر دموکراسـي چيست ؟ از اين حيث ، در مقايسه و نسبت سنجي با انواع حکومـت هـاي ديگـر، مـي تـوان مـدعي شـد کـه گفتمـان دموکراسي و مدل هاي معتنابه آن ، کم وبيش با استقبال چشم گيري مواجه بوده و به آرماني جهاني تبديل شـده اسـت .
اهميت اين مسئله آنگاه بيشتر به نظر مي رسد که انگاره ي دموکراسي به عنوان يکي از کهن ترين اشکال حکومتي در انديشه هاي سياسي به شمار مـي رود کـه عمومـا از جانـب فيلسـوفان سياسـي ، بازانديشـي و در معرض بازنگري قرار گرفته است .