چکیده:
قانون اساسی عالیترین سند سیاسی حقوقی ملت، به عنوان میثاق ملی و مبین اراده ملت، دربردارنده قواعد اساسی و بنیادین در خصوص قدرت سیاسی، روابط زمامداران با شهروندان میباشد که متولی، متجلی و مظهر اندیشهها و آرایی است که سبق بر آن شکل گرفتهاند. بهمنظور دفع استبداد و خودکامگی، روابط دولت و شهروندان باید براساس قانون باشد فلذا قانون اساسی باید طوری تدوین شود که تنظیم روابط قوای حاکم با مردم براساس قانون صورت پذیرد. باری، قانون اساسی و حاکمیت آن بر دستگاههای حکومتی یکی از ملزومات تحقق حکومت مردمسالارانه امروز و صورت قانونی شده نمادهای سیاسی و پدیدههای سیاسی موجود در جامعه است. یکی از مهمترین رگههای حقوقی و قانون اساسی و اصل حاکمیت، تعریف و منشا آن است. حاکمیت و به تعبیر فارابی «افضل الرّیاسه» یا «اقتدار تام» سنگ زیرین روابط بین دولت و شهروندان، اساسیترین «ارزش بنیادین سیاسی» محسوب میشود. حاکمیت قانون به عنوان ارزشی که مبنای آن باید امور عمومی و قواعد عام، واضع و معطوف به آینده اداره شود از نخستین گامهای تئوری برای دستیابی به عدالت، بهمنزله قلب و مرکز ارزشهای سیاسی است. اصل حاکمیت قانون به عنوان سنت سیاسی حقوقی رایج در هر کشور ریشه در تاریخ و فرهنگ سیاسی آن سرزمین دارد و از جمله مقولههایی است که بهشدت متاثر از ایدئولوژی حاکم بر نظام سیاسی است. بنا علیهذا پرسش این است: رویکرد تقنینی مقنن در تنظیم تعامل آزادی و حاکمیت قانون چگونه است؟ این نوشتار که بهصورت توصیفی تحلیلی و در عین حال کتابخانهای انجام شده است بر آن است که ضمن تبیین حق حاکمیت، به مفهومشناسی اصل حاکمیت قانون بهمثابه یکی از اصول حاکم بر محدودیت حقوق و آزادیها، چیستی و آسیب شناسی مدلهای کنترل قضایی میپردازد.
خلاصه ماشینی:
مفهوم و سیاق قانون اساسی بهطور مؤکد مؤید این کلام است که یکی از عناصر و ارکان اصلی تشکیل دهنده بدنه دولت، عنصر حاکمیت یا قدرت سیاسی است و در واقع اساس و ماهیت هر حکومتی نیز حاکمیت آن میباشد.
حاکمیت، تجلی حکومت و بزرگترین عملکرد آن است» واژه حاکمیت به معنای قدرت عالی و برتر، اولین بار توسط ژان بودن فرانسوی وارد علوم سیاسی شد و در کتاب معروف خودش به نام شش کتاب جمهوری میگوید: «حاکمیت قدرت مطلق و لایزال دولتهاست که هیچ قدرتی و مقامی جز اراده خداوند نمیتواند آن را محدود کند و حاکمیت صفت خاص دولت است که سایر گروههای اجتماعی فاقد آن میباشد و دولت بدون حاکمیت مثل کشتی بدون سکان و دستگاه هدایت است» حقوق اساسی: اساس در لغت به معنای اصیل، ریشه، بنیاد، پایه و شالوده است، اساس یعنی یک امر محکم، بنیادی، ریشهای، پایهای و زیربنایی که امور دیگر بر روی آن بنیاد شده و استوار باشند؛ لذا حقوق اساسی یعنی پایه و زیربنا، حقوق ریشهای و بنیادی و حقوق کلی و اصولی است که بسیاری از حقوق بر روی آن قرار دارد و از آن ناشی و متفرع میشوند .
در جایی دیگر میخوانیم «حقوق اساسی، علم مطالعه و بررسی قواعد بنیادین و اساسی حاکم بر قدرت و صلاحیت انواع مختلف نهادها و مقامات حکومتی است و چهارچوبهای است که در آن ساختار و سازماندهی قوای حکومتی، وظایف و صلاحیتها و اختیارات دولت و حقوق ملت و نحوه تعامل این دو با یکدیگر مشخص میگردد» .