خلاصه ماشینی:
"دو دهان داریم گویا همچو نی یک دهان پنهانست در لبهای وی یک دهان نالان شده سوی شما های و هوئی درفکنده در سما لیک داند هرکه او را منظر است کاین فغان این سری هم زان سر است دمدمهء این نای از دمهای اوست های و هوی روح از هیهای اوست و در حدود صد سال بعد از مولوی حافظ شیراز سروده بود که: در اندرون من خسته دل ندانم چیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست گرچه منظور مولوی حافظ چیزی فراتر و گستردهتر از «ناخودآگاه»روانشناسی غرب و فروید است،اما بههرحال در جو فکری و انسانشناختی نویسنده و تنظیمکنندهء«مجلس منصور حلاج»، باور به وجود عامل انگیزندهای ناشناخته در کردار و گفتار مردمان، واقعیتی بوده است که او را بر آن داشته تا در شروع نمایش از زبان قهرمان خود بگوید: کیست این پنهان مرا در جان و تن کز زبان من همی گوید سخن اینکه گوید از لب من راز کیست بنگرید این صاحب آواز کیست 2.
دختر کور مریض الهی من چسازم در زمانه مرا چندین مرض کرده نشانه کر(و)کور(و)پریشان حال(و)محمول بروز عید بر خلق است معمول همه رو آورند بر سوی صحرا بماندم من بخانه زار(و)تنها اگر این زندگی بر من حرام است یقین امروز عمر من تمام است از آن زهری که در شیشه نهان است خورم کو باعث تفریق جانست به امید خدا نوشم از این زهر دگر راحت شوم از محنت دهر (بعد از نوشیدن خون منصور حلاج) عجب چشمانم از نو گشت بینا دو گوشم بشنود هر صوت دنیا همه امراض از جسمم شده دور بچشم جلوهگر شد لمعه نور الهی شکر ای حی توانا شدم راحت من از اندوه دنیا نشینم تا که یارانم بیایند در شادی بروی من گشایند 19."