خلاصه ماشینی:
"لوفلر دلاشلو،جلال ستاری،توس،تهران،1366 صفحه 78 بندهء عشق تو در عشق کجا سرد شود؟ چون صلاح دل و دین آتش سوزان باشد مولوی نمایش ایرانی نیز چون سایر اشکال نمایشی در شرق،نمایشی است که به جهت تذکر و تأئید وجه دیگری از اندیشهء شرقی،اندیشه ایرانی-اسلامی،ساخته و پرداخته شده و از دو شیوهء شاخص نمایش در سرزمین ما که توانستهاند با بهرهبرداری از عوامل نمایش،به شکل گستردهتر،خود را از روایتهای نمایشی و خرده نمایشهای دورهای متمایز سازند و تحت عنوان"تقلید"و"شبیهخوانی" شناخته شدهاند فراهم آمده،یکی(تقلید)با تمسخر امور دنیوی و نشان دادن پلیدیهای رایج در میان مردمان،در قالب حکایتهای ساده،مادی گرایی و دنیاطلبی را نفی نموده و با به تصویر کشیدن اشتباهات انسان خاکی انسان مداری را باطل میشمارد1و سپردن خویش به دست قضا و قدر و حکمت خداوندی را توصیه مینماید و دیگری(شبیهخوانی)با طرح"انسان آرمانی"که عارفی معصوم و برگزیدهء خداوند است مخاطب را وارد دنیایی پر رمز و راز مینماید و از شرکت او در این نمایش مقدس پلی میسازد برای تزکیه درون و نزدیکی هرچه بیشتر وی با (1)-درست برخلاف غربیها که اصولا خندهء حاصل از کمدی را راهی برای غلبه بر ناکامیها و بر بزرگترین آنها یعنی اصول اخلاقی رایج در جامعه میدانند در اینجا بر اصول اخلاقی تأکید میگردد،آن هم اصولی که بنا به طبیعت بشر و فطرت خداگرایی او وضع گردیدهاند و از سوی نیرویی ماوراء الطبیعی،از یک انسان یا جامعهای انسانی،پس لا یتغیرند و«مطلق»همچون خالق خود،و این تفاوتها ریشه در اختلافات دو جهانبینی شرقی و غربی دارند زیرا چنانکه«شایگان» نیز اشاره میکند:«در جهانبینی آسیایی..."