چکیده:
کشمکش میان عقل و دین در تاریخ میانۀ ایران، جریانی دامنهدار و متأثر از انباشتههای علمی و فکری مسلمانان در قرون نخستین اسلامی است. عقل و دین صرفنظر از اشتراکاتشان، عمدتاً دو نیروی متخالف شناخته میشوند؛ بهطوریکه استقرار و تداوم یکی از آنها معمولاً اسباب ضعف و رکود دیگری را رقم میزند. علوم عقلی و علوم دینی، هرکدام تحت شرایط تاریخی خاصّ خود رو به رشد یا ضعف بودهاند. از نقطۀ آغازین اسلام و استحکام تدریجی آن، دستاورد عقول نیز به رشد فزایندهای از تکامل رسیده است. این تکامل، نه به معنای مصالحه و توافق عقل و شرع و نه به معنای مخالفت مطلق و یکجانبه با یکدیگر است؛ بلکه بهمثابۀ روندی برتریجویانه ناشی از شرایط تاریخی و وضعیت تکاملی عقلانیت و دیانت است. قرنهای پنجم و ششم آکنده از کشمکش و منازعات دین و عقل است؛ بهطوریکه بازتاب آن در رسالههای غزالی و ردیّههای ابنرشد بر او، گواه این موضوع است. بررسی منازعۀ ابنرشد و غزالی ورای موضوعات انتزاعی آن، به درک عمیق از شرایط تاریخی عقل و دین در تاریخ اسلام یاری میرساند. این معارضه درحقیقت محصول رشد نظام عقلانی بهمثابۀ علل ساختاری آن است و شرایط اجتماعی و سیاسی نیز بهمنزلۀ علت فوری و مُعدۀ این نزاع تلقی میشود.
The conflict between reason and religion in the Iranian medieval history is an issue affected by the scientific sources of Muslims from the early centuries of the Islamic Era. Regardless of their commonalities, reason and religion are generally known to be opposing forces, as the observance of one undermines the other. Rational knowledge and religious science have each been either declining or growing depending on the historical circumstances. Ever since the emergence of Islam and through the course of its solidification, intellectuality, too, underwent an evolutionary process. Such evolution, however, can be interpreted neither as concordance or compromise between reason and religion, nor as absolute disagreement. Rather, it is a course towards supremacy resulting from the historical circumstances. The eleventh and twelfth centuries witnessed continuous conflicts between religion and intellect, as it is reflected in Ghazali’s books and Averroes’s rebuttals to them. Regardless of the abstract issues involved, the conflicts between Averroes and Ghazali provide an in-depth understanding of the historical context of intellect and Sharia in the course of the Islamic history. This confrontation is in fact the result of the development of rationality and the socio-political circumstances.
خلاصه ماشینی:
رشد فزایندٔە سؤالت عقلنی، عامٔە مسلمانان را بیشتر به کسب احکام عقلی سوق میداد و بهنظر چارچوب تفکر یونانی پاسخگوی این نیاز بود، اما علمای دینی گرایش به میراث یونان را تهاجمی به میراث و تعالیم اسلم تلقی میکردند )ابنتیمیه، ١٣٩٧: ٢٥٨(؛ البته دامنٔە اختلف گریبان معتزله را نیز گرفت و آن را به گروهها و فرق مختلفی تقسیم کرد )البغدادی، ١٤٢٨: ٣٤(.
آنان رجال دینی نبودند و دین را هم نفی نمیکردند، بلکه دانشورانی متأثر از میراث یونانی، بهویژه فلسفٔە ارسطویی بودند که مفاهیم اسلم را با چارچوب تفکر یونانی و ذوق و استعداد شخصی خود تعبیر میکردند؛ اینان به »فلسفٔە مشایی اسلم« شهرت یافتند، اگرچه این اتصاف در کتاب تهافت التهافت ابنرشد )٥٢٠-٥٩٥ق ( بهصورت مکرر، مورد تردید و انتقاد گزنده قرارمیگیرد.
متعاقبا ابنرشد نیز به یکایک اعتراضات غزالی پاسخ میدهد و بخشی از اعتراضزات او را نیز دراینباره مسائلی میداند که ابنسینا به فلسفه وارد کزرده اسزت و هماننزد نقزاط دیگر دفاعیٔە خود، تلشی آگاهانه و متعمدانه برای متمایزساختن آراء ارسطو از اقوال ابن سینا دارد؛ اما مسئلٔە نوزدهم مورداعتراض غزالی، عقیدٔە فلسزفه بزه فناناپزذیری نفزوس انسانی و سرمدیبودن نفوس است.
وانگهی چنین قولی را ابنرشد مربوط بزه عقیزدٔە صزوفیه قلمزداد کزرد کزه غزالی خود در برخی از کتبش بدان معتقد است و او را در باب جواز تکفیر در این مسئله مردد و ناآگاه دانست و آراء وی را هم در شریعت و هم در حکمزت دچزار تزلززل و خطزا نشان داد )همان: ٨٧٤(.