چکیده:
رابطهی فضیلت، معرفت و خیر با یکدیگر یکی از محورهای اساسی در فلسفهی اخلاق محسوب میگردد و نوع نگاه به این رابطه طبیعتا پیامدهایی در رابطه با اصالت علم یا اصالت عمل و یا دیدگاه سومی را به دنبال دارد.در این زمینه افلاطون- فیلسوف بزرگ یونان باستان- و ملاصدرا-اندیشمند بزرگ فلسفهی اسلامی- هر دو در مسئله فضیلت نگاه منحصر به فردی دارند که مؤید ارتباط تنگاتنگ اخلاق، معرفتشناسی و هستیشناسی است.این پژوهش بر آن است تا با روش تحلیلی- توصیفی، ضمن بررسی مبانی فلسفی افلاطون (از جمله نظریهی ایده) و ملاصدرا (از جمله مراتب تشکیکی وجود و نیز نگاه ویژه به نفس و حرکت استکمالی آن)، تشابهات و تناظر آراء آن دو را بیان کند و تفاوتها و افتراقات موجود در این زمینه را مورد واکاوی و تحلیل قرار دهد.با تشریح مسئله فضیلت و تحلیل ساختاری آراء و نیز توجه به مبانی فلسفی متفاوت آن دو اندیشمند، اینهمانیِ وجودی معرفت، فضیلت و خیر را میتوان دریافت. یگانگی سه مقولهی مذکور با تکیه بر محوریت معرفت، و احاطهی مفهومی آن بر فضیلت و خیر میباشد؛آنچنانکه تحقق معرفت، به معنای حصول فضیلت و نیز پیدایش خیر است.
خلاصه ماشینی:
در واقع مسئلهای که در بحث فلسفۀ اخلاق ملاصدرا در راستای پژوهش حاضر مطرح میگردد این است که چگونه فردی که حکمت و معرفت کسب میکند، شخصی فضیلتمند محسوب میشود؟ و به عبارت دیگر چه ارتباطی میان فضیلت و معرفت وجود دارد که حصول معرفت به معنای حصول فضیلت تلقی میگردد؟ بر این اساس در این پژوهش میکوشیم ضمن تحلیل مسائل فوق بر اساس مبانی فلسفی صدرایی و تطابق و تحلیل عبارات وی، نوع ارتباط میان حکمت نظری و عملی آشکار گردد و از این رهگذر، چیرگی حکمت نظری بر حکمت عملی با ابتنا بر رویکرد مبناییِ حکمت نظری و سیطرۀ علم بر عمل و نیز معرفت بر دیگر فضایل که در بُعد عملی مورد توجه قرار میگیرد، تفسیر و تبیین شود.
p150-151) البته باید توجه داشت که در اینجا میان عمل و وصف تفاوت وجود دارد و وحدت مورد نظر افلاطون از این فضایل پنجگانه در حقیقت وحدت اوصاف است نه وحدت اعمال ناشی از این اوصاف؛ چنانکه وی در رسالۀ گرگیاس مراد از انجام عمل را نتیجه و غایت عملی میداند که ناشی از وصف نفسانی است و خود عمل بنفسه مطلوب نیست.
ارتباط حکمت (معرفت) و فضیلت از نظر ملاصدرا، حکمت امری وجودی است که همۀ مراتب هستی را در بر میگیرد؛ در بدو امر یکی از فضایل شمرده میشود و برای افراد خاصی محقق میگردد که در واقع اهل کشف و شهودند و از بالاترین مرتبۀ حکمت برخوردار هستند؛ افرادی که در دستهبندی نفوس انسانی در بالاترین مرتبه قرار دارند و به عبارت دیگر نفوس قدسی میباشند.