چکیده:
برخی از نظریات اقتصادی کلاسیک و نئوکلاسیک، متأثر از اندیشههای دکارت دانسته شده است. این نوشته با مرور اندیشههای دکارت و آثار آن در علم اقتصاد، پیشنهاد میدهد حکمت عملی اقتصاد اسلامی از روش بنیادین حکمای اسلامی به عنوان جایگزین استفاده کند. دو مبدأ عقلی تقدم هستیشناسی بر معرفتشناسی و وجود مراتب مختلف عقل، بیشترین تأثیر را بر روش کاربردی اقتصاد اسلامی دارد و زمینه را برای شکلگیری انواع برهانهای تبیینی عقلی، تفسیری، انتقادی و تجربی در آن فراهم میکند. برهان تبیینی، گونهای از استدلال علتجویانه است که با توجه هستی، موضوع مورد بررسی شکل خاصی مییابد. تبدیل شدن اقتصاد اسلامی به حکمتی عملی، سامان یافتن اصول موضوعه، توجه به اهداف اسلامی در متن علم اقتصاد اسلامی، توجه به قضایای غیر یقینی و بهرهمندی از وحی، برخی آثار روششناختی مبادی عقلی حکمای اسلامی است. محتوای نظریات اقتصاد اسلامی بر اثر این مبادی به تغییر انگیزههای انسان، شرایط عدم اطمینان، ابعاد مادی و جسمی تصمیم اقتصادی، توجه دارد و از رویکرد ماشینی و فرض اطلاعات کامل و عقلانیت کامل در تحلیل کنش اقتصادی دوری میکند. این مقاله با استفاده از منابع کتابخانهای و با روش تحلیلی، آثار مبانی دکارت را مرور کرده و با روش اکتشافی آثار، مبانی حکمای اسلامی را بررسی میکند.
Some classical and neoclassical economic theories have been influenced by Descartes' ideas. By reviewing Descartes' ideas and their effects on economics, this paper suggests that the practical wisdom of Islamic economics should use the fundamental method of Islamic scholars as an alternative. The two intellectual origins of ontological precedence over epistemology and the existence of different levels of reason have the greatest impact on the practical method of Islamic economics and provide the ground for the formation of various types of rational, interpretive, critical and experimental explanatory arguments in it. Explanatory argument is a type of causal argument that takes a specific form according to the existence of the subject under study. The transformation of Islamic economics into practical wisdom, the organization of the principles of the subject, attention to Islamic goals in the text of Islamic economics, attention to non-religious theorems and the enjoyment of revelation are some of the methodological effects of the intellectual principles of Islamic scholars. As a result of these principles, the content of Islamic economics theories focuses on changing human motivations, conditions of uncertainty, material and physical dimensions of economic decision making, and avoids the machine approach and assumption of complete information and complete rationality in analyzing economic action. Using bibliographic sources and analytical methods, this article reviews the effects of Descartes' principles and explores the effects of the principles of Islamic scholars with an exploratory method.
خلاصه ماشینی:
اين نوشته با مرور انديشه هاي دکارت و آثار آن در علم اقتصاد، پيشنهاد ميدهد حکمت عملي اقتصاد اسلامي از روش بنيادين حکماي اسلامي به عنوان جايگزين استفاده کند.
دو مبدأ عقلي تقدم هستيشناسي بر معرفت شناسي و وجود مراتب مختلف عقل ، بيشترين تأثير را بر روش کاربردي اقتصاد اسلامي دارد و زمينه را براي شکل گيري انواع برهان هاي تبييني عقلي، تفسيري، انتقادي و تجربي در آن فراهم ميکند.
بنابراين تمام مفاهيم با لحاظ خارج ساخته شده اند، چراکه وجود علم ، قياسي است و اگر در ساختن مفهوم ، فرد خارجي منشأ آثار را لحاظ نکنيم تا مفهوم کلي بي آثار آن را درست کنيم ، ديگر اين مفهوم ، مفهوم نبوده بلکه واقعيتي از واقعيت هاي خارجي خواهد بود؛ همچنين اگر ممکن بود کلي را بدون هيچ گونه يگانگي و رابطه اي با جزئياتش تصور کنيم ، نسبت کلي مفروض با جزئيات خودش و غير آنها يکي بوده و يا بر همه چيز منطبق مي شد و يا اصلاً بر هيچ چيز منطبق نمي گشت (همان ، ج ١، ص ١٨٠)؛ اما در باب تصديقات ، حکماي اسلامي معتقدند ما اگرچه تصورات اوليه بديهي نداريم ، ولي تصديقاتي اوليه داريم که از هيچ منبع خارجي اخذ نشده است و اساساً هيچ علمي بدون اين تصديقات شکل نمي گيرد.
٦. توجه به خطاپذيري شناخت انسان در معرفت شناسي مي تواند علاوه بر تأثير در روش بنيادين علم اقتصاد، با نگاه هستي شناختي بر محتواي نظريه اقتصادي نيز تأثيرگذار باشد؛ چراکه علم اقتصاد اسلامي درباره انسان و کنش هاي او مطالعه مي کند.