خلاصه ماشینی:
"ویلیامز ترجیح میدهد که پیش از اجرای اصلی نمایشنامههایش در برادوی،یک بار در یک شهر کوچک نمایش داده شود،تا قبل از روبرو شدن نمایشنامه با مردم نیویورک،در صورت لزوم بتواند در متن آنها تغییراتی بدهد و این کار را در مورد اکثر آثارش انجام داده است.
» از آنجا که از سدههای دیرینه و طی عمر و ایام کرده و از کف شده تئاتر کلاسیک یونان تا امروز،کاربردها و اقامه ادله اجله درامنویسان برای تعبیه تکگوئی، اشاراتی به مکنونات و نفسانیات شخصیتهای نمایشنامه بوده و این سنت مرضیه تا امروز هم پائیده و برقرار بوده،و به رغم آنکه درامنویسان معاصر،اساسا برخورد و رفتاری مدرن و پیشتازانه با آثار کلاسیک داشتهاند اما جملگی در خواص و خصال و ویژگیهای دراماتیزه شدهء مونولوگ،همچنان و هنوز نظری یکسان دارند و آن بهرهای روانشناسانه و آیندهنگرانه و راهگشا و روشنگر (به تصویر صفحه مراجعه شود) صحنهای از اجرای نمایشنامه«باغوحش شیشهای»اثر تنسی ویلیامز اوج و گرهافکنیها و گرهگشائیهایی از این تکنیک غنی درامنویسی بوده است:از برشت تا جویس و از ساد تا سارتر.
مسلما در آن خشونت زیادی وجود دارد:مثلا به جای پیدا کردن راه حلی رومانتیک برای نجات دادن«بلانش»-که انسان خیلی با او همدردی میکند،نمایشنامه با بیرحمی به این نتیجه میرسد که اگر سزای گناه،مرگ نباشد، لااقل گرفتار شدن در دارالمجانین است و در خاتمه نیز «استلا»به رغم تمامت صبوری و شکیبائیش[که ویلیامز بردباری چینی مینامد]دچار اختلاف تلختری میشود."