خلاصه ماشینی:
"چرا رهایش بسازم؟وقتی هویت غبار گرفته و فراموش شده زندگی و خاطرهها را میتوانم در ادامهء این شیوه و تفکر دنبال کنم،چرا باید بیهوده سرگردان سبک و یا شیوهای تکراری شوم؟ اما مثل اینکه گاه چندان هم بیمیل نیستید جدا از این شیوه و تفکر،به سلیقه و خواست جماعتی نیز،تابلوهائی را برای چاپ پوستر سفارش بگیرید؟ آیا این انعطاف و قبول،صرفا جنبه کسب درآمدی دارد و یا رضایت و میل باطنی شما نیز پشتوانهء آن است؟ شاید صادقانهترین جواب در برابر این پرسش، قبول هر دو مورد عنوان شده باشد.
از تمام این گفتهها که بگذریم،آیا من میتوانم وقتی راغب و یا سفارشدهندهء تابلوئی آمد،کاری از من طلب کرد،من سفارش او را رد کنم؟چون تحصیلاتی ندارد؟ از چند و چون نقاشی ناآگاه است؟به نمایشگاه نقاشیهای من نیامده؟یا حتی تابلو مرا میخواهد که از آن پوستر بسازد و از راه فروش آن کسب درآمدی کند؟ خالی از هرگونه ادعا و شعاری،اعتقاد من بر این است که ما روزی موفق خواهیم شد که در زمینهء هنر و ذوق خودمان ادای دینی کنیم که صادقانه در خدمت مردم باشیم و تحمل بسیاری قضاوتهای غلط یا درست را هم داشته باشیم.
نقاشان قهوهخانهای،هنرمندانی (به تصویر صفحه مراجعه شود)صادق و عاشق اصالت در این دیار بودند که با بیادعائی تمام،در اوج محرومیت و فقر،تنها به پشتوانهء حمایت مردم کوچه و بازار،آثاری در زمینهء نقاشی خلق کردند که هرچند در زمان حیات خودشان مورد تحقیر و طعن و گلایه قرارگرفت،اما بعد از مرگشان،با مرور زمان،ارزش و اعتبار کار و هنرشان آشکار شد."