خلاصه ماشینی:
"وی،که غرقه در گذشته و جهانی از تجارب خصوصی و فرهنگ شعر شخص خویش است، هرگز از این تمهای مورد علاقه و تصویرهای آشنا و ته صداها و زیر و بمهایی که کشف کرده است نخواهد برید.
شاعر به قماربازی بدل میگردد،که شور و حرارتش ما را به پیروی از او برنمیانگیزد اما در عوض کنجکاویمان تحریک میشود(آک،زیادی رفته!)و بر سرنوشت این مردی که زندانی مزاج و طبیعت جوشان خویش گشته است و به هر بهانه میتواند الهام بگیرد و به خشم بیاید و دستخوش هیجانی شدید و غیر قابل اعتماد گردد،تأمل میکنیم.
نخست اینکه،این مسیر کمانی به چه منظور انتخاب شده است؟ به این منظور که پس از اینکه «این مسیر کمانی را پیمود»به درون کاخ سلطنتی لوور راه یابد؟آیا این میتواند همان چیزی باشد که پل گوگن در سفر سالهای سال معاصران را نظر این بود که شعر آنا آخماتووا در محدودهء نخستین دفترهای شعرش، یعنی دانههای تسبیح،شبانگاه و رمهء سفید ثابت مانده است.
به نظر میرسید که وی،که غرقه در گذشته و جهانی از تجارب خصوصی و فرهنگ شعر شخص خویش است،هرگز از این تمهای مورد علاقه و تصویرهای آشنا و ته صداها و زیر و بمهایی که کشف کرده است نخواهد برید.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) به جزایر دور دست اقیانوسیه در پیاش بود؟آیا این«مسیر»رمانتیک چیز بس پیش پا افتادهای نیست که ناگهان به واسطهء گستاخی و لذت ناشی از خطر کردن،از دیدگاهی نه چندان مساعد، به چیزی نه بیشباهت به غرابت نامأجور-نامأجور از سوی لوور-بدل میگردد؟ به نظر من وازنه سنسکی نیازمند درک و دریافتی جدیتر و ژرفتر از«حقیقت مقدس»ی است که بتواند به او الهام ببخشد و به پروازهای خیالش جهت بدهد."