چکیده:
در داستانهای عامیانه، گزارههایی زمانی وجود دارد که بیانگر مبهم و فرضی بودن زمان است. این گزارهها در هزارویک شب بسامد بالایی دارد و گاه به صورت متوالی در یک حکایت تکرار میشود که با توجه بهکاربرد هدفمند آن در داستان، از منظر سبکشناسی درخور بررسی است. این گزارهها علاوه بر ملموس کردن زمان در ذهن مخاطب، تغییر مکان وقوع حوادث و میزان فواصل زمانی را نیز نشان میدهد. در مقالۀ حاضر تلاش شدهاست هدفِ استفاده از گزارههای زمانی در ترجمۀ هزارویک شب که بنا بر بافت موقعیتی داستان به وجود آمدهاست، به عنوان یک مشخصۀ سبکی بررسی شود. همچنین، مفهوم «پیوستگی زمان و مکان» در منطق صوری که در زبان و ادبیات بهکار گرفته میشود و مؤلفههای دیگری که متعلق به محتوای این داستانهاست، همچون «زمان تهی» (وقفۀ زمانی بین حوادث) و «زمان تصادفی» (کاربرد گزارههایی که حوادث را به نفع قهرمان داستان تغییر میدهد) بررسی و تببین شدهاست.
In folk tales, there are many time propositions that indicate the vagueness and hypothetical quality of time. These propositions have a high frequency in One Thousand and One Nights and are sometimes repeated in one story. This repetition is purposeful and can be studied from the perspective of stylistics. In addition clarifying the time in the mind of the reader, these propositions show the changes in the location of events and the duration of intervals. This paper aims to study the purpose of the use of time propositions as a stylistic feature in the translation of One Thousand and One Nights. Moreover, the concept of “chronotope” in formal logic and other concepts related to the contents of these stories, such as empty time (interval between events) and accidental time (time propositions that change events in favor of the hero of the story), are studied and explained.
خلاصه ماشینی:
همچنـين ، مفهوم «پيوستگي زمان و مکان » در منطق صوري که در زبان و ادبيات به کار گرفته ميشود و مؤلفه هاي ديگري که متعلق به محتواي اين داستان هاست ، همچون «زمان تهي» (وقفه زماني بين حوادث ) و «زمان تصادفي» (کاربرد گزاره هايي که حوادث را به نفع قهرمان داستان تغيير ميدهد) بررسي و تببين شده است .
در مقاله حاضر نيـز شـاخص هـاي محتـوايي زمـان ـ مکان در قصه هاي هزارويک شب با در نظر داشتن مفهوم کرونوتـوپ در نظريـه بـاختين بررسي شده است ، ولي با توجه به اينکه اين مقاله بخشي از پژوهشي گسترده تر بـا عنـوان «سير تطور زمان و مکان در قصه هاي عاميانـه در گـذر بـه داسـتان و رمـان » در معنـاي امروزين آن است که با مقايسه زمان و مکان متون ادب فارسي صورت مـيگيـرد، عمـده تلاش نويسنده در تحقيق حاضر اين بوده است که شيوه بيان زمان را به عنوان يک ويژگي سبکي مطرح کند؛ لذا در اين مجال ، ابتدا منطق جابه جايي و استعاره گونگي زمان و مکـان در زبان ، و پس از آن «سبک گزاره هاي زمـاني» و «زمـان مـاجراجويي» در داسـتان هـاي هزارويک شب بررسي خواهد شد.
پس ، پس از آن زماني که راوي قصد دارد مدت زمان رخ دادن اتفاقي را نشان دهد که چنـدان طـولاني و در عين حال کوتاه هم نيست ، از اين کلمات استفاده مي کند؛ به عنوان نمونه ، تکرار کلمـه «پس » در داستان شب ششم چنين است : «پس صياد از عفريت پيمان گرفت ...
درحال در ترجمه داستان هاي هزارويک شب براي نشان دادن فاصله زماني کوتاه از قيد «در حال » استفاده شده که معادل «في الحال » در متن عربي است : «وزير گفت : اين کاري است شگفت ، از ملک نتوان پنهان داشت .