چکیده:
این مقاله در پی شناسایی و یافتن مشترکات و تفاوت های دو فرآیند ترجمه و تفسیر قرآن است. نگارنده در راستای بیان پیوستگی های ترجمه و تفسیر در زمینه هایی چون: روند رو به رشد و تکاملی ترجمه و تفسیر قرآن در گذر زمان، تاثیر پیش باورهای کلامی، فقهی، ادبی و ... نیازهای مشترک چون پرهیز از دخالت دادن تئوریهای علمی و گرایشهای شخصی، تاویل متشابهات در ترجمه و تفسیر و نیز مبادی همسان چون لایه های معنای سخن خداوند، تعدد و وحدت مراد در کلام الهی، فهم سخن خداوند، اختلاف، تواتر و تعارض قراءت های قرآن، مبادی استدلالی کشف مراد خداوند به عنوان حلقه پیوست ترجمه و تفسیر نام می برد. در زمینه ناهمسانی های ترجمه و تفسیر از عرصه ساختار و آمایش، گوناگونی شیوه بیان، اسلوب بلاغی و سایر آرایه های کلامی سخن به میان آورده است و در پایان نتیجه می گیرد که نقاط اشتراک ترجمه و تفسیر و نیازهای مشترک آن دو بیشتر از نقاط آنهاست.
This essay attempts to find commonalities and differences between the two processes of translation and interpretation of the Qur'an. In line with the connections between translation and interpretation in such fields as the developing and evolving trend of translation and interpretation in the course of time, the writer mentions the theological, legal, and literary presuppositions; common requirements such as avoiding the interference of scientific theories and personal tendencies; ta’wīl of the ambiguous verses in translation and interpretation; as well as consistent principles such as layers of meanings of Allah's words, plurality and unity of intention in Divine words, comprehension of Allah's words, discrepancy, frequency and contradiction of the Qur'an readings, and discursive principles of unveiling the words of Allah as the connecting link between translation and interpretation. Concerning the inconsistencies of translation and interpretation, he points out the structure and logistics, variety in manner of expression, rhetorical style and other speech arrangements. In the end, the writer concludes that the commonalities of translation and interpretation and their mutual requirements are more than their differences.
خلاصه ماشینی:
"12 بر پایه آنچه آمد، رابطه کارکردی ترجمه و تفسیر بسیار اندک و محدود به سطح است به این معنی که مترجم در سطح رویین و کشف معنای لغوی بار میاندازد، حال آنکه مفسر، به لایههای ژرفتر و اندرونیتر ره میسپارد و دست یازیدن به پیام و معارف نهفته در ورای الفاظ و مفاهیم لغوی را مقصد و غایت خویش میشناسد، ولی در گونه دیگر از ترجمه که از آن به ترجمه محتوایی و معنایی یاد میشود از آنرو که هدف مهم و بنیادین آن کشف و ارائه محتوای متن است، رابط ترجمه و تفسیر کاملا عکس صورت پیش گفته را به خود میگیرد، چه هر گاه مترجم، در صدد القای پیام و معنای زبان مبدأ برای مخاطب باشد پیشاپیش باید خود، مفهوم متن را دریافته و فهم کرده باشد تا بتواند آن را برای دیگران تفهیم کند و این بدان معنی است که تفسیر متن، پیش درآمد و مقدمه ترجمه معنایی و محتوایی است.
با این همه، دخالت ندادن عناصر تفسیری در ترجمه، این نتیجه را نمیدهد که در بر گردان قرآن تنها آگاهی به زبان مبدأ کافی است و شخص میتواند با آشنایی به زبان قرآن بی آنکه نیاز به معلومات کلامی، فقهی، تاریخی، روایی و سایر دانشهای پیش نیاز برای فهم قرآن داشته باشد، به کار ترجمه قرآن اقدام کند، بلکه ترجمه و تفسیر هر دو، نیازمند آگاهی کامل به تمامی دانشهای پیش نیاز تفسیر، ابزارهای فهم، گزینش سلسلهای از قواعد و اصول معیار و تأثیر گذار در فهم قرآن هستند، چه از یک سو مفسر و مترجم هر دو، در پی فهم مقاصد و مدلولهای آیات قرآنیاند و از سوی دیگر برای فهم مدلولهای کلامی و استخراج معانی از الفاظ، اسلوب و قواعدی وجود دارد که مردم همواره در گفت و گوهای خود از آنها پیروی میکنند و هنگامی که مفسر [یا مترجم [همین اسلوب و قواعد را در فهم معانی و مقاصد قرآن به کار میگیرد، خواهناخواه از روش و اسلوب خاص قرآنی خارج میگردد، زیرا قرآن در تفهیم مطالب اسلوب خاصی دارد که لازم است مفسر [و مترجم] کاملا آن را رعایت کرده از حدود آن تجاوز نکند."