چکیده:
جلال الدین محمد بلخی در جای جای مثنوی از داستان پیامبران بهره برده است، یکی از این قصه ها، قصه پیامبر(ص) است.
مولانا از این قصه در راستای آموزش اعتقادات، اخلاقیات و عرفان فراوان بهره گرفته است. او از فراز گم شدن پیامبر(ص) فطرت الهی را نتیجه گرفته و از نمودن جبرئیل خویش را به پیامبر(ص) در خدمت قهر الهی سود می برد، چنان که از معجزات پیامبر(ص)، دشمنی ابولهب با پیامبر، برخورد پیامبر با سائل و یهودیان، اذن خواندن پیامبر، ارتداد کاتب وحی، دشمنی اوس و خزرج، فتح مکه نیز به ترتیب بهره های زیر را می گیرد:
قدرت خدا، تجانس موجودات، مقام نیازمندان، شیرینی مرگ، مقام پیامبر، نکوهش تکبر، ناپسندی قیاس، نقش پیامبر (ص) در ایجاد الفت و دوستی، مذمت دنیا دوستی.
خلاصه ماشینی:
"این فراز از داستان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در قصه افتادن رکابدار هر باری پیش علی علیهالسلام مورد بهرهبرداری قرار گرفته است در این قصه مولانا از شیرینی مرگ میگوید: خنجر و شمشیر شد ریحان من مرگ من شد بزم و نرگسدان من9 و در ابیات بعد به فتح مکه و حق خواهی حضرت امیر و شیرینی مرگ گریز میزند و حضرت امیر را خواهان رهایی از دنیا و یهودیان را دل بسته به دنیا میخواند تا آن جا که ایشان به خواست پیامبر اسلام تن ندادند: من نیم سگ شیر حقم حق پرست شیر حق آن است کز صورت برست شیر دنیا جوید اشکاری و برگ شیر مولی جوید آزادی و مرگ چونکه اندر مرگ بیند صد وجود همچو پروانه بسوزاند وجود شد هوای مرگ طوق صادقان که جهودان را بد این دم امتحان در نبی فرمود کای قوم یهود صادقان را مرگ باشد گنج و سود همچنانکه آرزوی سود هست آرزوی مرگ بردن ز آن به است ای جهودان بهر ناموس کسان بگذرانید این تمنا بر زبان یک جهودی این قدر زهره نداشت چون محمد این علم را برفراشت گفت اگر رانید این را بر زبان یک یهودی خود نماند در جهان پس یهودان مال بردند و خراج که مکن رسوا تو ما را ای سراج10 چنان که در فرازی دیگر مولانا به حضور حمزه در میدان جنگ بدون زره و کلاه خود گریز میزند و از شیرینی مرگ برای حمزه میگوید: اندر آخر حمزه چون در صف شدی بی زره سرمست در غزو آمدی سینه باز و تن برهنه پیش پیش در فکندی در صف شمشیر خویش خلق پرسیدند کای عم رسول ای هژبر صف شکن شاه فحول نه تو لاتلقوا بایدیکم الی تهلکه خواندی ز پیغام خدا پس چرا تو خویش را در تهلکه میدراندازی چنین در معرکه ..."