چکیده:
از جمله دغدغههایی که در هر دوره ذهن اندیشمندان را به خود مشغول میکند، علل و زمینههای فروپاشی تاریخ و تمدن یک جامعه و کشف قانونمندی آنهاست که در چارچوبهای نظری مختلفی ساخته و پرداخته شده است. ازآنجاکه صحنة تاریخ، همچون تمام پدیدههای دیگر دارای قوانین و سنن پابرجایی است، قرآن با قطعیت غیرقابل تحویلی، اعتلا و انحطاط جوامع را معطوف به علل و عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، بیان کرده، ضمن اینکه سقوط و انحطاط جامعه و تاریخ را طی سازوکار مشخص با تبیین پیامدهای درونزا و برونزای آن و چگونگی اصلاح جامعة منحط، در آیات مختلفی آورده است. در این مقاله تلاش بر این است چرایی، چگونگی و پیامدهای انحطاط را از منظر اسلام بهویژه آیات قرآنی در شبکهای از مفاهیم به هم پیوسته ارائه دهد. ضرورت این بحث از منظر قرآن و روایات، در جوامع معاصر که دچار بحرانهای بزرگ معنوی و اجتماعیِ حاصل از رویگردانی از ارزشهای والای انسانی شده و ساخت جامعه را با بحرانهای زیادی مواجه کرده است، محسوس میباشد.
The reasons of degeneration of history and civilization of a society and the discovery of their legitimacy are one of the concerns of thinkers in each period which have been discussed based on various theoretical frameworks. Since history, like all other phenomena has laws and stable traditions. Quran has firmly stated that promotion and degeneration of societies depend on cultural, social, political and economic factors. Collapse and degeneration of society and history has been expressed in various verses of the Quran. Moreover, there are specific strategies for explaining its internal and external consequences and modifying society in various verses. The purpose of this paper is to provide the why, how and consequences of degeneration from Islam perspective especially Quran’s verses in a network of interconnected concepts. Since modern societies have experienced great spiritual and social crises due to neglecting supreme human value. Also the structure of society has faced many crises. As a result, the importance of this discussion is evident from the perspective of the Quran and narrations.
خلاصه ماشینی:
ازآنجاکه صحنة تاریخ، همچون تمام پدیدههای دیگر دارای قوانین و سنن پابرجایی است، قرآن با قطعیت غیرقابل تحویلی، اعتلا و انحطاط جوامع را معطوف به علل و عوامل فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، بیان کرده، ضمن اینکه سقوط و انحطاط جامعه و تاریخ را طی سازوکار مشخص با تبیین پیامدهای درونزا و برونزای آن و چگونگی اصلاح جامعة منحط، در آیات مختلفی آورده است.
از نگاه اندیشمندان اجتماعی، عوامل انحطاط، متفاوت است و به حسب جوامع تغییر مییابد و چهبسا آنچه در یک نظام اجتماعی برحسب اوضاع زمانی و مکانیاش عامل اعتلا است، در نظام اجتماعی دیگر عامل انحطاط قلمداد میشود (آگبرن و نیمکوف، 1380، ص 458)؛ اما قرآن یک پایان و منتهای حتمی را برای جوامع و تمدنها بر اساس علل اجتماعی ترسیم میکند که به حسب سنتها و قوانین الهی، گریزناپذیر است؛ اما آیا برای انحطاط یک جامعه طبق سنت خداوند باید جمیع علل فراهم باشد یا اینکه یک علت برای سقوط کافی است؟ به نظر میرسد با بررسی آیات قرآن و مطالعة سرگذشت اقوام پیشین، حتی یک علت برای فروپاشی یک جامعه و تمدن و تاریخ کافی است.
لذا علل زمینهساز انحطاط جامعه را نیز باید در متن جامعه و اعمال انسان جستوجو کرد و از نظر قرآن این بهعنوان یک منطق و قانون اصلی در میان تمام انسانها وجوامع در جریان خواهد بود، که اگر نقش تاریخیشان را به طور صحیح ایفا نکنند گروه دیگر را جایگزین خواهد کرد (آلعمران: 140؛ طباطبائی، 1417ق، ج 4، ص 27؛ صدر، 1369، ص 80)؛ لذا از جمله سنتهای مهم خداوند سنت زوال و سقوط جوامع است که در فرایند انحطاط آن صورت میگیرد و عمر ملتها و تمدنها به فرجام میرسد (اعراف: 34؛ یونس: 49؛ حجر: 4 و 5).