چکیده:
اتحاد عاقل و معقول یکی از مباحث بحثبرانگیز فلسفه است که در فلسفه صدرایی مورد اثبات و نقد قرار گرفته است. هدف این نوشتار، تکرار ادله اثبات عاقل و معقول و بیان نقاط قوت و ضعف آن نیست. بلکه با رویکرد و نگرش دیگری به این مطلب اشاره شده است. با توجه به پیچیدگی این نظریه، شارحان حکمت متعالیه برداشتهای متعددی از رابطه بین عاقل و صورت معقول و نحوه اتحاد میان آنها داشتهاند. بر اساس دیدگاه آنها، این برداشتها در خصوص علم در سه گروه جای میگیرد. برخی بنا بر اینکه علم را کیف نفسانی قلمداد کردهاند، بر این عقیدهاند که اتحاد نفس و معقولات از نوع اتحاد جوهر و عرض است. برخی دیگر که علم را از سنخ اضافه اشراقی دانستهاند، معتقدند که اتحاد نفس و معقولات از نوع اتحاد حقیقت و رقیقت است. گروه دیگری نیز معتقدند که از نظر صدرا، علم امری فرامقولی است که وجود آن عین وجود نفس میباشد و اتحاد نفس و معقولات، بهنحو عینیت میباشد. در این نوشتار ضمن بررسی دیدگاهها، به این مطلب اشاره خواهیم کرد که صورت معقول، عین نفس بوده و اتحاد عاقل و معقول بهنحو عینیت به نگرش صدرایی نزدیکتر است.
The union of the intellect and the intelligible is one controversial issue of philosophy examined and proved in Sadraian philosophy. In their article, the authors do not aim to repeat the pros and cons of the intellect and the intelligible or their weak and strong points; rather, they want to pursue another approach to it. Viewing the complexity of this theory, the commentators of Sadra’s theosophy have different conceptions of the tie between the intellect and the intelligible forms and their how-union. They hold that those conceptions as to knowledge fall in three groups. Having considered knowledge as the category of quality belonging to the soul, some of them say that the union of the soul and the intelligibles is of that of substance and accident. Others who regard knowledge as an illuminative attribution argue that the soul-intelligible union is the same as that of res (thing, entity) and quasi-res. Another group holds that, in Mulla Sadra’s view, knowledge is a meta-category thing [i.e. it belongs to none of Aristotelian categories of substance or accident] whose reality is identical with the soul, and thus the soul-intelligible union is of sameness. Having examined the above three views, we came to the conclusion that the intelligible form is identical with the very soul and the sameness of the intellect and intelligible is closer to Sadra’s approach.
خلاصه ماشینی:
بنابراین اگرچه در اصل مطلب، یعنی عرض بودن صورت معقول با یکدیگر اشتراک دارند، ولی به دو گونه متفاوت به تبیین و تفسیر عبارت ملاصدرا پرداختهاند که در ادامه به آن اشاره میشود: الف) برخی از این شارحین در تفسیر عبارت صدرا استدلال میکنند به اینکه با توجه به مبانی ملاصدرا که اعراض را از شئون و مراتب جوهر میداند و برای آنها وجود جداگانهای قائل نیست، چه اشکالی دارد رابطه بین عاقل و معقول را از نوع رابطه جوهر و عرض دانسته و درعینحال با توجه به همان مبنا، ملتزم به اتحاد عاقل و معقول باشیم (مصباح یزدی، 1365، ج2، ص218)؟ زیرا اگر عرض را از شئون وجود جوهر بدانیم، در حقیقت اتحاد عاقل و معقول را پذیرفتهایم و این نوع اتحاد از اتحاد ماده و صورت وثیقتر است (همو، 1405ق، ص361).
نقد و بررسی تفسیر اول الف) توجه به این نکته ضروری است که یکی از اهداف ملاصدرا در طرح نظریه اتحاد عاقل و معقول، ارائه نوعی تبیین خاص از رابطه عاقل و معقول است؛ بهگونهای که دیگر شبهات مطرح شده در خصوص علم و صورت ذهنی بر آن وارد نباشد.
نقد و بررسی تفسیر دوم الف) ملاصدرا در اثبات نظریه اتحاد عاقل و معقول، قائل به تکافوی معقول با عاقل در رتبه وجودی است و این مطلب با رابطه وجود رابط و مستقل که در دو مرتبه وجودی هستند، سازگار نیست.