چکیده:
مسئلۀ فطرت از سویی با حوزه خداشناسی ارتباط دارد و از سوی دیگر، کلیـد حـل بسـیاری از مسـائل حـوزه انسان شناسی است. نحوه وجود انسان همراه با یک سلسله دانشها و گرایش های عالیای است که از آنهـا در فرهنگ قرآنی با عنوان «فطرت الهی» (روم: ٣٠) یاد میشود. در اندیشه امام خمینـی، فطریـات بـه اصـلی و تبعی تقسیم میشوند. فطرت اصلی، فطرت عشق به کمال مطلق و خیر و سعادت مطلق است و فطرت فرعـی، فطرت تنفر از نقص و انزجار از شر و شقاوت است. امور فطری در اندیشه ایشان عبارت اند از: فطرت بر اصـل وجود مبدا، فطرت بر توحید، فطرت بر استجماع آن ذات جمیع کمالات را، فطرت بـر معـاد، فطـرت بـر نبـوت، فطرت بر وجود ملائکه و روحانیین و انزال کتب. به باور علامه طباطبائی، فطرت به معنای ایجاد از عـدم اسـت.
آنچه از آثار علامه طباطبائی به دست میآید، این است که ایشان نقش فطرت دینی را در سه حوزه مـرتبط بـا اصل توحید طرح کردهاند: ١. خداجویی؛ ٢. خداشناسی؛ ٣. خداباوری یا ایمان به خدا.
خلاصه ماشینی:
پيش از ورود به مباحث اصلي نوشتار، توجه به اين نکته روش شناسانه لازم اسـت کـه امـام خمينـي و علامـه طباطبائي فطرت را در دو حوزه دانش ها و گرايش ها پذيرفته اند؛ اما همان طور که در مباحث آينده خواهد آمـد، تأکيـد امام خميني بيشتر بر گرايش هاي فطري است و ريشه تمام فطريات را گرايش هـاي فطـري قلمـداد مـيکنـد و بـا بهره گيري از گرايش هاي فطري بر وجود خداوند، توحيـد، اثبـات صـفات کمـالي بـراي ذات الهـي، معـاد و ولايـت استدلال نموده اند.
به باور ايشان ، خداي تبارک و تعالي گرچه بر ماده هايي کـه قابليـت داشـتند، همان را که درخور استعداد و لياقتشان بود بدون اينکه بخلي بورزد افاضه فرمود؛ ولي در عين حـال فطـرت همـه را چـه سعيد و چه شقي، چه خوب و چه بد بر فطرت الله قرار داد و در سرشت همه انسان ها عشق به کمـال مطلـق را بسرشـت و ازآن رو همه نفوس بشري را از خرد و کلان علاقه مند ساخت که داراي کمالي بدون نقص و خيري بدون شر و نـوري بدون ظلمت و علمي بدون جهل و قدرتي بدون عجز باشد؛ و خلاصه مطلب آنکه فطرت آدمـي عاشـق کمـال مطلـق است و به تبعيت اين فطرت ، عشق به کمال فطرت ديگري در نهاد آدمي است و آن عبـارت اسـت از فطـرت انزجـار از نقص (هر گونه نقصي که فرض شود)؛ و معلوم است که کمال مطلق و جمال صرف و علم و قدرت و ديگر کمالات بـه طور اطلاق و به گونه اي که هيچ نقصي و حدي در آن نباشد به جز در ذات باريتعـالي يافـت نمـيشـود و اوسـت کـه هويت مطلقه و صرف وجود و صرف هر کمال است .