چکیده:
کانت در فلسفه نظری خود مدعی است واجب الوجود نفیا یا اثباتا قابل «استدلال» نیست. وی این مطلب خـود را در قالب چهارمین آنتینومی / قضیه جدلیالطرفین در بخش جدل استعلایی از «نقد عقـل محـض» مطـرح مـیکنـد.
ادعای کانت مبتنی بر پاره ای مبانی معرفت شناختی و هستیشناسی است که وی براساس آنها، قضایای ریاضـیات و فیزیک را «یقینی» و قضایای مابعدالطبیعه را «غیریقینی» و مغالطی معرفی مینماید. به اعتقاد ما، فلسفه اسـلامی، به ویژه فلسفه صدرایی، چه در بعد شناخت شناسانه و چه در بعد هستیشناسانه، امکانـات مناسـبی بـرای نقـادی فلسفه کانت به طور عام، و رفع تعارض از چهارمین قضیه جدلیالطرفین مورد ادعای او را به طور خـاص داراسـت.
در این مقاله، شناخت شناسی و هستیشناسی کانت را به اجمال با آموزه های فلسفه صـدرایی بررسـی کـرده ایـم و درصددیم تعارض موردنظر او را با کمک آموزه های پیش گفته برطرف سازیم.
In his theoretical philosophy, Kant claims that the Necessary Being cannot be argued negatively or positively. He puts forward this argument in his fourth antinomy under the section “transcendental dialectics” in his book entitled Critique of Pure Reason (in German Critik a der reinen Vernunft). Kant’s claim is based on some epistemological and ontological foundations, according to which he regards mathematical and physical propositions as “certain” and metaphysical ones as “non-certain” and sophistic. We believe that Islamic philosophy, Mulla Sadra’s in particular, whether in epistemological dimension or in ontological dimension, enjoys proper facilities for criticizing Kant’s philosophy in general and resolving the conflict in the fourth antinomy claimed by him in particular. In the present article, we have briefly investigated Kant’s epistemology and ontology along with the doctrines of Mulla Sadra’s philosophy, and are seeking to resolve the conflict claimed by him using the aforementioned doctrines.
خلاصه ماشینی:
ميتوان شقوق بحث را با توجه به جدول زير واضح تر بيان کرد: {مراجعه شود به فایل جدول الحاقی} چنان که در جدول فوق ارائه شده ، برنهاد و برابرنهاد در يک فـرض مشـترکانـد و آن اينکـه در فضـاي فلسـفه نظري کانت ، امکان ندارد واجب الوجودي به عنوان يک علت بيرون از جهان پديداري و سلسله زمـاني وجـود داشـته باشد؛ زيرا بر مبناي شناخت شناسي کانت ، در فضاي عقل نظري، عليت صرفا در چارچوب زمـان قابـل فهـم اسـت و علت همچون ساير اشيا همواره «زمانمند» است (همان ، ٢٣٤ب و ٤٥٤الف و ٤٨٢ب و ٤٥٥الف و ٤٨٣ب ).
واجب الوجود نيز به دليل اينکه بنا به فرض ، موجـودي غيرزمـاني و غيرمکـاني اسـت ، براي انسان يک «ابژه » و موضوع تحقيقات علمي ممکن نيست ؛ اما چرا کانت مباني اين چنيني را پذيرفته است ؟ کانت شناخت شناسي خود را ناظر به شبهه هيوم در باب شناخت و در پاسـخ بـه او بنـا کـرده اسـت (کانـت ، ١٣٩٠، ص ٨٩).
٥. بررسي مباني هستيشناسانه آنتينومي چهارم از منظر فلسفه اسلامي در جملات عطفي حتي اگر يکي از دو طرف عطف «کاذب » باشد، کل گزاره کاذب خواهد بود (تيـدمن ، ١٣٨٣، ص ٤٧) و در نتيجه ، با اثبات کذب يکي از متعارضين ، تعارض يا آنتينومي برطرف ميشود؛ اما از ديدگاه فلسفه صـدرايي، هـر دو اصل موضوع کانت کاذب اند؛ يعني نه عالم نقطه آغاز زماني دارد و نه واجب الوجود شروع کننده در زمان است .