چکیده:
استعاره در غرب، ازجمله موضوعاتی است که از چشماندازهای متعددی بررسی و نظریههای مختلفی دربارة آن ارائه شده است. استعاره در سنّت بلاغی اسلامی از نظر تعریف و کاربرد، قلمرو محدودتری دارد. همة نظریهپردازان استعاره، هم در غرب و هم در بلاغت اسلامی، بر این باورند که استعاره علاوه بر معنای حقیقی و تحتاللفظی، دارای معنایی ثانویه و مجازی است؛ اما در این میان، دو دیدگاه خلافآمد عادت وجود دارد. دونالد دیویدسون و محمدرضا اصفهانی، این مبنا را نمیپذیرند. در باور آنها استعاره جز معنای تحتاللفظی، معنایی دیگر ندارد و بحث استعارهها مربوط به حوزة کاربرد آنها و تأثیری است که این کاربرد در یک بافت و زمینة خاص ایجاد میکند. در باب نظریة دیویدسون، مقالهها و رسالههای بسیاری نوشته شده، در حالی که نظریة شیخ اصفهانی با وجود مقدّم بودن بر دیدگاه دیویدسون، حتّی در میان اهل بلاغت ایرانی، ناشناخته مانده است. این مقاله ضمن بررسی مفصّل دیدگاه اصفهانی، به بیان شباهتهای نظریة دیویدسون با آن، میپردازد.
Metaphor in the West countries is an issue that has been examined from a variety of perspectives. In the Islamic rhetorical tradition, metaphor has a more limited realm for its definition and application. All the metaphor theorists, both in the West and in Islamic rhetoric, believe that metaphor, in addition to the literal meaning, has a secondary and figurative meaning, but there are two opposite views. Donald Davidson and Mohammad Reza Isfahani do not accept this basis. In their views, metaphor, in addition to the literal meaning, has no other meaning, and the issue of metaphors relates to their application and is related to the effect that makes this application in a particular context. Many articles and treatises have been written about Davidson's theory, while the theory of Sheikh Isfahani remains unknown even among the Iranian rhetoricians. This article deals with the similarities of Davidson's theory and Isfahani's view.
خلاصه ماشینی:
همۀ نظريه پردازان استعاره ، هم در غرب و هم در بلاغت اسلامي، بر اين باورند که استعاره علاوه بر معناي حقيقي و تحت اللفظي، داراي معنايي ثانويه و مجازي است ؛ اما در اين ميان ، دو ديدگاه خلاف آمد عادت وجود دارد.
در تمام نظريه هاي ارائه شده ، استعاره داراي يک معني مجازي و غير تحت اللفظي فرض ميشود، در حالي که در ديدگاه دونالد ديويدسون و نظريۀ محمدرضا اصفهاني، فرض معناي مجازي براي استعاره ، مردود است .
اگرچه در باب ديدگاه هاي فلسفي ديويدسون ، آثاري به زبان فارسي موجود است ، دربارة نظريۀ خاص او در مورد معناي استعاره ها، حسين دباغ (١٣٩٣) در کتاب مجاز در حقيقت ؛ ورود استعاره ها در علم ، مطالبي را بيان کرده است .
او معتقد است ، چنين ديدگاهي، نکات خاص شباهت را که استعاره (يا تشبيه از جهت ديگر) در آن ها ممکن است ما را به کشف معناي تحت اللفظي مقايسه هدايت کند، مشوش ميکند؛ يعني صرفا اين ادعا را دارد که يک چيز، مانند ديگري است بدون اينکه وارد جزئيات شود.
ميرزاي قمي، ١٣٧٨؛ بروجردي، ١٤١٩)، با بررسي دقيق تر اصل عبارت سکاکي در باب استعاره ، درمييابيم که نظريه مجاز ادعايي (نظريۀ شيخ محمدرضا اصفهاني) و نظريۀ سکاکي با هم تفاوت دارند (غالب اهل بلاغت متأخر چنين باوري ندارند)؛ زيرا در نظريۀ اصفهاني ادعا شده است که لفظ در معناي حقيقي و تحت اللفظي خود به کار رفته است ؛ اما در نظريۀ سکاکي، استعمال لفظ در غير ما وضع له است .