چکیده:
تناقض، یکی از شیوههای آشناییزدایی هنری است که موجب برجستهسازی کلام میشود. این شگرد ادبی، از ویژگیهای محوری در برخی آثار داستانی است. داستاننویسان با استفاده از شیوههای مختلف تناقض توانستهاند تمایز میان دنیای داستانی و واقعی را برهم بزنند و نوعی عدم قطعیت در داستان ایجاد کنند. بهرهگیری آگاهانه از این ویژگی، راه را بر قرائتهای مألوف میبندد و به این طریق، خواننده را دچار حیرت و تردید میکند. نویسنده به سبب اثرگذاری بیشتر بر مخاطب، طریق تناقض را برای انعکاس برخی وضعیتهای بشری برمیگزیند و خواننده بهعنوان کسی که با این وضعیت درگیر بوده یا نظارهگر آن است، ناچار به شناسایی و درک این تناقضهاست. علومی برای خلق تناقض در داستان «هزار ویک شب نو» و «پریباد»، از تناقضهای معنایی، بیشترین بهره را میگیرد. او از طریق «شخصیتپردازی متناقض»، «تداخل گسترۀ دنیای داستانی و دنیای واقعی»، «تلاقی ژانرها»، «دلالتسازی تکرار محور» و... تناقض معنایی را در داستانهای دو اثر مذکور، به نمایش میگذارد. در این پژوهش برآنیم که با روش توصیفی - تحلیلی به بررسی انواع تناقض معنایی بهمثابۀ یک عنصر سبکی در این دو اثر بپردازیم.
The contradiction is one of the techniques of art defamiliarization that highlights the context. This literary style is a basic feature in some fictional works. Story writers have been able to disassociate the distinction between fictional and real worlds and create a kind of uncertainty in the story. Conscious usage of this feature removes achieved results, thus makes reader surprised and doubtful. To reflect human situation in order to influence more on audience, the writer choosing contradiction method and reader, being involved, tries to identify and understand such contradictions. In order to create contradiction in “Hezaro-yekshabeno” and “Paribad”, Oloomi take advantageous of semantic contradiction. He uses paradoxical characterization, interference between real and fictional world, the intersection of genres, and repetition-based implication to show semantic contradiction in two mentioned stories. In this research, we aim to examine the types of semantic contradictions as a stylistic element in these stories by a descriptive - analytical method.
خلاصه ماشینی:
نويسنده به سبب اثرگذاري بيشتر بـر مخاطـب ، طريـق تناقض را براي انعکاس برخي وضعيت هاي بشري برميگزينـد و خواننـده بـه عنـوان کسـي کـه بـا ايـن وضعيت درگير بوده يا نظاره گر آن است ، ناچار به شناسايي و درک اين تناقض هـاسـت .
بيان مسئله يکي از انواع آشناييزدايي هنري در زبان ، استفاده از تناقض است کـه موجـب دور شدن کلام از حالت عـادي، ايجـاد شـگفتي و التـذاذ ادبـي و اثـرگـذاري چشـمگير بـر مخاطب ميشود.
بيان اين تناقض رفتاري، بـه او امکان ميدهد تا بتواند به گونه اي نمادين ، برخي از جلوه هاي اخلاقي و فرهنگي کـه در جامعۀ کنوني در حال رنگ باختن است ، دوباره احيا کند.
داسـتان هـاي پسـامدرن ، ميـدان تناقض هاست ؛ از اين رو حضور شخصيت هاي دوسوگرا در داستان ، تعجبي ندارد.
تداخل گستره هاي دنياي واقعي و دنياي داستاني تداخل جهان عيني و تمثيلي، از ديگر شيوه هاي ايجاد تناقض در داسـتان اسـت کـه «برحسب آن ، نويسنده يا راوي ميتواند بـه گونـه اي «هسـتيشـناختي» يـا «انگـارواقعي» وارد جهان زيرين شود، بـا شخصـيت هـاي داسـتان بـه گفـت وگـو بنشـيند و در جريـان رخدادها وارد و دخيل شود.
سامان که براي غافلگيرکردن دوستش ، فرهاد به محل کـارش رفتـه اسـت ، بـه طـور اتفاقي صحبت هاي او و يکي از همکارانش را مـيشـنود کـه سـامان را کوتولـۀ واويـلا خطاب کرده است .
او از ايـن طريـق ، بـه خواننده يادآوري ميکند که در زندگي واقعي نيـز احتمـال وقـوع پايـان هـاي متفـاوت براي انسان ها وجود دارد که اجتماع هم زمـان آن هـا در داسـتان ، تنـاقض آفـرين اسـت .