چکیده:
برخی «حکومت دینی» را «حکومت خدا» نامیده ، آن را حکومتی ابدی، همراه با خشونت ، منـافی آزادی، فردیـت و حــق مقاومـت میشــمارند! از منظـر ایشــان بهتـرین حکومــت ، حکومتی است که سه هدف تـامین نیازهـای ضـروری، بهبـود وضـعیت زنـدگی و آراسـتن جامعــه بــه ارزش هــای معنــوی را محقــق ســازد و حکومت هــای اســتبدادی بــرخلاف حکومت های دموکرات با استفاده ابزاری از دین ، تنها به دنبال استثمار افراد بـوده و هـیچ یک از اهداف مذکور را تامین نمیکنند.
حکومت دینی، حکومت خدا، حکومت مردم ، برای مردم و به نفع مردم و بـر قـانون الهـی مبتنی اسـت کـه هـیچ کـس ، حتـی شـخص حـاکم در برابـر قـوانین آن مصـونیت نـدارد.
«تکلیف گرایی» مبتنی بر این قوانین ، تنها راه صلابت و مقاومت در برابر ظلم و حمایـت از مظلومان و دست یابی به آزادی است . بصیرت و نه تقلید محض ، موجب وفاداریآگاهانه ، پویایی و انتقاد است که عدالت ، آزادی، ایثار و احسان را بـه دنبـال دارد. بنـابراین نـه تنهـا حکومت دینی منافی آزادی و فردیت نیسـت ؛ بلکـه تنهـا راه دسـت یابی بـه ایـن مولفـه ها، همین نوع حکومت است .
خلاصه ماشینی:
از منظر ایشان بهترین حکومت، حکومتی است که سه هدف تأمین نیازهای ضروری، بهبود وضعیت زندگی و آراستن جامعه به ارزشهای معنوی را محقق سازد و حکومتهای استبدادی برخلاف حکومتهای دموکرات با استفاده ابزاری از دین، تنها به دنبال استثمار افراد بوده و هیچ یک از اهداف مذکور را تأمین نمیکنند.
حکومت دینی، حکومت خدا، حکومت مردم، برای مردم و به نفع مردم و بر قانون الهی مبتنی است که هیچ کس، حتی شخص حاکم در برابر قوانین آن مصونیت ندارد.
بنابراین میتوان گفت منظور از حکومت خدا در این بیان، حکومتهای دینی به دو معنای مذکور و منظور از فردیت، آزادیهای سیاسی اجتماعی و امکان انتقاد، مخالفت و مقاومت در برابر دستورات و قوانین حکومتی است.
بنابراین جامعه نیازمند قوانین و مقررات و ضمانت آن از سوی فرد یا گروهی قدرتمند است که نظم را ایجاد و اختلافات را حل و فصل کند (مصباح یزدی، 1377، ص181)؛ و این همه، ضرورت حکومت در جامعه را روشن میسازد، تا جایی که حتی وجود حکومت ستمکار نسبت به وضعیت بدون حکومت، ترجیح دارد (نهج البلاغه، خطبه 40).
در این نوع جوامع که در صورت حضور ارزشهای دینی، حاکمان، به منظور فریب مردم، خود را جانشین خدا و حکومت خود را حکومت خدا یا حکومت دینی مینامیدند؛ تأمین ضروریات اولیه زندگی مردم نیز مورد توجه طبقۀ حاکم نبوده است؛ چه رسد به بهبود شرایط زندگی یا توجه به تحقق ارزشهای معنوی، مثل عدالت، کرامت، آزادی، احسان، ایثار، تکامل و شکوفایی استعدادها.