چکیده:
موضوع از خود بیگانگی «alienation»، به عنوان یکی از مهمترین مسائل انسانشناختی در رشتههای گوناگون علوم انسانی از جمله جامعهشناسی، روانشناسی، فلسفه و حتی روانپزشکی مورد توجه میباشد.
جناب آقای محمد مجتهد شبستری بر اساس مبانی پنجگانه خود در مباحث هرمنوتیکی، به هشت عامل از خودبیگانگی زبان دینی، اشاره کرده است.
نوشتار حاضر ضمن اینکه فیالجمله سخن ایشان را در مورد عوامل هشتگانه میپذیرد، اما مبانی و نتایج مطرح شده را با ابهام و چالشهای جدی مواجه میداند.
از جمله مهمترین چالشهایی که در این مقاله بدان پرداخته شده است عبارتاند از: الف. خلاصه کردن دین در معنویت و نفی شریعت؛ ب. نگرش تاریخی به دین و برقراری تلازم بین نزول در شرایط خاص و نفی احکام فراتاریخی؛ ج. گرفتار آمدن در دام هرمنوتیک فلسفی و نسبیتی که رهآورد آن است علیرغم تاکید بر معنای مرکزی متن؛ د. عدم توجه به ظرفیتهای سیستم اجتهاد برای پاسخگویی به ابعاد ثابت و متغیر انسانها و جوامع؛ ه. عدم راهیابی به سرّ عدم حصول نتیجه از احکام اجتماعی.
خلاصه ماشینی:
وی باید به این پرسش پاسخ دهد که چگونه از سویی تفسیر متون دینی را به هوش و استعداد ویژه و تلاش تفسیری سترگ منوط میکند[4] و از سویی دیگر تعامل با دیگران حتی مخاطبانی که از چنین ویژگیای برخوردار نیستند را در تولید معنا دخیل میداند؟ وجه جمع این سخنان چیست؟ البته ایشان میتواند اختلاف سطوح یا مخاطبان را به عنوان وجه جمع بیان کند و کثرت معنای تولید شده را مورد پذیرش قرار دهد و لزوم توجه به خواص را از باب مبانی دیگر مانند ضرورت ایجاد ارتباط متن با آینده و گذشته بداند که از خواص ساخته است؛ در این صورت دین اگرچه برای عموم مردم نازل شده است، اما از سطوح و مراتبی برخوردار است و در برخی از سطوح به خواص توجه کرده و معارفی را در سطح آنان مطرح نموده است، اما شبستری تولید معنا در چه سطحی را نیازمند دیالوگ و تعامل با علوم و نخبگان میداند؟ فارغ از بحثی که در آینده راجع به کثرت معنایی و مراد شبستری از آن ارائه خواهیم داد، یقنیاً عوام به برخی از مراتب و سطوح دین دسترستی ندارند؛ مانند اینکه شناخت تفصیلی مقاصد قرآنی، در گرو آشنایی با زبان و لغت عربی برای دریافت معانی واژگان قرآنی و علاوه بر آن آشنایی با روش و قواعد تفسیر و کسب معرفتها و مهارتهای ویژه است.