خلاصه ماشینی:
"میدانید؟از سدهی هفتم و هشتم خورشیدی(شاید حسابم کمی غلط باشد)با مدرسهی کمال الدین بهزاد نقاش بزرگ واقعگرای آذربایجان آغاز شده و سپس با مدرسهی رضا عباسی بزرگ، کمال یافته و در حضیض خود پس از صفویه و در جنگهای خانمانسوز داخلی لطمههای جبرانناپذیر خورده است و در قجر میتوان گفت که به مرگ نزدیک شده است اما در عینحال در همهی این گذشتهی پرفراز و نشیب توانسته است خود را حفظ کند تا ابتدای ناصری که با توجه به انقلاب کبیر فرانسه و دگرگونیهای جهانی و سپس آغاز دورهی نوین استعمار سرمایهداری، ایران در پیوند گستردهتری با اروپا و بهویژه روسیه قرار میگیرد و با جهان و اندیشهی نو در آن آشنا میشود که در همهی پهنههای هنر و فرهنگ ما اثر میگذارد و اگرچه یک دورهی ژرف فترت را پی میکند، لیکن در همان ژرفا به استحکام پایهها میپردازد...
او در همهی دورهی شرمآور تاریخ بشری یعنی از 1933 تا 1945(البته او در 1944 به جهان دیگر شتافته بود)که طی آن بیست ملیون نیروی جوان و رزمندهی اتحاد جمهوریهای شوروی به خاکوخون و مرگ کشیده شدند و شش ملیون مردم یهود و چهار ملیون مردم کشورهای انقلابی اروپای شرقی به قتل رسیدند و نابود شدند و از پیش از آن در بحران بزرگ آغاز سدهی بیستم مسیحی اروپا که نتیجهاش ظهور و حضور هیتلر و فاشیسم بود، هم خود را در هنر، برای شناخت نیروی نقطه و خط و سطح به کار برد و گویا عالی جناب در این دنیایی که به دست سرمایه داران فنا مییافت زندگی نمیکرد و یا همهی آن دردها و رنجهای بشر، خواب و خیالی بیش نبود و مردم معطل مانده بودند ببینند که خط و نقطه، چنین تاثیری بر سطح و از آنرو بر زندگی دارد و آیا اگر خطی را جناب اعظمشان کژ میکشیدند، دردها همه بهبود مییافت..."