چکیده:
فردوسی با تکیه بر مفهوم خرد در اندیشه ایرانی شاهنامه را نگاشته است. پژوهشهای متعددی از لحاظ مفهومی و از دیدگاههایی چون جامعهشناسی، روانشناسی و اسطورهشناسی درباره شاهنامه انجام گرفته است. آنچه تاکنون بدان توجه چندانی نشده، مواجهه فردوسی با چرایی انحطاط نظام سیاسی-اجتماعی ایران باستان است. فردوسی در آغاز و پایان کتاب خود بدین موضوع اشاره کرده است و دغدغه خود از سرودن شاهنامه را یافتن پاسخی برای این پرسش میداند. درحالیکه مفهوم انحطاط در تاریخنگاری سنتی ایران غایب بود و فیلسوفان و اهل دیانت نیز پاسخی برای پرسش فردوسی نداشتند، اعتقاد به قضا و قدر تنها پاسخ ممکن بود. برغم تکیه فردوسی بر تقدیر در شاهنامه، این پژوهش سعی بر آن دارد تا با رویکردی از منظر فلسفه تاریخ و تکیه بر چگونگی رخداد فهم از دیدگاه هرمنوتیکی، اهمیت فهم فردوسی از مفهوم انحطاط را برجسته کرده و نشان دهد فردوسی در بستر اندیشه ایرانی، بدنبال پاسخی به جز تقدیر در مورد انحطاط تمدن ایران باستان بود و به چرایی زوال نظام سیاسی-اجتماعی ایرانیان میاندیشید.
Various researches about Shahname have been written from literary form and historical views. Many interdisciplinary approaches such as political thoughts, psychological sciences or sociological views have studied Shahname. Significant point is that Ferdowsi's encounter with reasons of the fall of ancient Iranian civilization, has not been considered so far. Ferdowsi in different cases in Shahname mentioned this point and wrote his goal is finding answer for this problem. While we cannot find concept of decline in Iranian traditional historiography, and philosophers and priests do not have answer for Ferdowsi’s question, fatalism is only possible answer. Nevertheless consideration of fatalism in Shahname, This paper aims to by approach of philosophy of history , and emphasize on concept of decline, indicate that Ferdowsi sought to answer except fate for falling of ancient Iranian civilization and thought about reasons of falling of Iranian sociopolitical system.
خلاصه ماشینی:
بهرغم تکیة فردوسی بر تقدیر در شاهنامه، این پژوهش سعی دارد تا از منظر فلسفة تاریخ و تکیه بر چگونگی رخداد فهم از دیدگاه هرمنوتیکی، اهمیت فهم فردوسی از مفهوم انحطاط را برجسته کند و نشان دهد فردوسی در بستر اندیشة ایرانی بهدنبال پاسخی بهجز تقدیر درمورد انحطاط تمدن ایران باستان بود و به چرایی زوال نظام سیاسی ـ اجتماعی ایرانیان میاندیشید.
بهرغم توجه پژوهشگران به مفاهیم گوناگون در شاهنامه، بهنظر میرسد هیچ پژوهشی تاکنون نتوانسته است پرسش مهم شاعر دربارة انحطاط نظام سیاسی ـ اجتماعی ایران باستان را برجسته و مواجهة فردوسی با این پرسش را تبیین کند.
این پژوهش سعی دارد با تأکید بر مفهوم انحطاط (Decline)، که مفهومی در حوزة فلسفة تاریخ است، بهجای مفهوم سقوط که در تاریخ سیاسی و برافتادن سلسلهها بهکار میرود، اهمیت پرسش فردوسی در این باب و تلاش او برای یافتن پاسخ را برجسته کند و با تکیه بر کلیت داستانهای شاهنامه این ایده را مطرح کند که دغدغة فردوسی یافتن پاسخی برای چرایی زوال نظام سیاسی ـ اجتماعی ایران پیش از اسلام بوده و وی برای تبیین این موضوع تلاش داشته است.
مهمترین پرسشی که در اندیشة فردوسی شکل گرفته بود پرسش از چرایی انحطاط نظام سیاسی ـ اجتماعی ایران باستان است؛ پرسشی که در جریان تأثیر و تأثر فردوسی با منابع تاریخی خود را در متن شاهنامه آشکار کرده است.
فردوسی درپی پاسخ چرایی انحطاط نظام سیاسی ـ اجتماعی ایرانیان باستان در مواجهههای متعددش با مفهوم داد دانسته بود که این مفهوم نمیتواند پاسخی جامع برای پرسش وی باشد، باوجوداین نمیتوانست از آن گذر کند.