چکیده:
جهانشمول بودن حقوق بشر امروزه بیش از هر چیز بر بنیان نهاده شدن این حقوق بر حق طبیعی انسانها و برخوردار بودن همه انسانها از آن فارغ از وابستگیهای مذهبی، نژادی و ملی، تنها و تنها به دلیل مشترک بودنشان در انسانیت استوار میباشد. اما آیا انسان به حکم انسان بودنش واجد حقوقی طبیعی میباشد؟ و آیا حقوق طبیعی و برخوردار بودن انسانها از حقوق بشر به حکم انسان بودن آنها و برابری آنها در مفهومی به نام انسانیت میتواند تکیهگاه محکمی برای جهانشمول بودن این حقوق فراهم آورد؟ این مقاله حقوق طبیعی و حقوق بشر را نه واقعیتهایی عینی و قابل کشف برای بشر، که واقعیتهایی بینالاذهانی و توافقی برآمده از درک و تفاهم مشترک بشری میداند درست شبیه درک و تفاهمی که در حال حاضر راجع به قبح دروغ گفتن در میان افراد بشر وجود دارد و بر آن است که بنیان نهادن حقوق بشر بر حقوق طبیعی و قانون طبیعی بدون در نظر گرفتن جنبه بینالاذهانی و تفاهمی آن قادر نخواهد بود که توجیه قانع کنندهای از حقوق بشر به ویژه موضوع جهانشمولی آن ارائه دهد. نوع مطالعه در این پژوهش توصیفی و تحلیلی میباشد که سعی شده است با استفاده از منابع کتابخانهای و اینترنتی با بررسی شناخت انسان از حقوق بشر و ارائه برداشتی دیگر از مفاهیمی چون حقوق طبیعی و طبیعت انسانی، مفهوم جدیدی از حقوق بشر و مبانی آن که قادر به توضیح بهتر مقوله حقوق بشر و جهانشمولی آن باشد ارائه نماید.
The universality of human rights today is based above all on the establishment of these rights on the natural right of human beings to benefit all human beings, regardless of their religious, racial, or national affiliations, solely because of their commonality in humanity. But does the human being have natural rights as a result of its humanity? And can natural rights and the enjoyment of human rights as a result of the humanity of human beings and their equality in a concept called humanity provide a strong basis for the universality of these rights? This article considers natural rights and human rights not as objective and discoverable facts for human beings, but as inter-subjective and agreed realities arising from common human understanding - just like the current understanding of the ugliness of lying among human beings - and it is argued that the establishment of human rights based on natural rights and natural law without paying attention to its inter-subjective and understanding aspects, will not be able to provide a convincing justification for human rights, especially for its universality. The type of study in this research is descriptive and analytical. By using library and Internet resources and by examining human cognition of human rights and presenting another perception of concepts such as natural rights and human nature, attempts have been made in this article to provide a new concept of human rights and its fundamentals that can better explain human rights and its universality.
خلاصه ماشینی:
اما آیا انسان به حکم انسان بودنش واجد حقوقی طبیعی میباشد؟ و آیا حقوق طبیعی و برخوردار بودن انسانها از حقوق بشر به حکم انسان بودن آنها و برابری آنها در مفهومی به نام انسانیت میتواند تکیهگاه محکمی برای جهانشمول بودن این حقوق فراهم آورد؟ این مقاله حقوق طبیعی و حقوق بشر را نه واقعیتهایی عینی و قابل کشف برای بشر،که واقعیتهایی بینالاذهانی و توافقی برآمده از درک و تفاهم مشترک بشری میداند درست شبیه درک و تفاهمی که در حال حاضر راجع به قبح دروغ گفتن در میان افراد بشر وجود دارد و بر آن است که بنیان نهادن حقوق بشر بر حقوق طبیعی و قانون طبیعی بدون در نظر گرفتن جنبه بینالاذهانی و تفاهمی آن قادر نخواهد بود که توجیه قانع کنندهای از حقوق بشر به ویژه موضوع جهانشمولی آن ارائه دهد.
اما آیا ابتنای حقوق بشر معاصر به مقولاتی چون حقوق طبیعی و یا کرامت انسانی میتواند مبنایی قابل دفاع برای آن فراهم آورد؟ و آیا میتوان با ابتنای بر این طبیعت مشترک و حقوق طبیعی، حقوق بشر را امری جهانشمول دانست؟ حقوق طبیعی؛ یک واقعیت عینی یا یک واقعیت ذهنی برساخته طرفداران امروزی حقوق بشر زمانیکه از حقوق و آزادیهای مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر سخن به میان میآورند حقوق مذکور را حقوق طبیعی انسانها عنوان میکنند که همه انسانها فارغ از وابستگیهای مذهبی، نژادی و ملی، تنها و تنها به دلیل مشترک بودنشان در انسانیت از آنها برخوردار هستند، گویی اینکه انسان بودن انسانها ملازم وجود و برخورداری از یک سری از حقوق میباشد که این حقوق سلب ناشدنی هستند.