چکیده:
بی شک حضرت علی علیه السّلام اسطوره و آیینه تمام نمای مردانگی و مروت است،امام علی کسی است که، نه تنها با اندیشه و سخنش، بلکه با وجود و زندگیاش، به همه دردها و نیازها و همه احتیاجهای چندگونه بشری، در همه دورهها، پاسخ میدهد، ارادت و علاقه اکثر شاعران گذشته و معاصر به حضرت امیر علیه السّلام چنان زیاد است که فقط گردآوری اشعار و متونی که درباره مدح امام علی علیه السّلام و در سوگ آن حضرت سروده اند نیازمند سال ها وقت است . نوشتار حاضر به صورت توصیفی و تحلیلی به اشعار برخی از معروف ترین شعرای فارسی گوی گذشته و معاصر پرداخته و همچنین به وجود آمدن شعرهای آیینی در دوره اخیر اشاره ای کوتاه دارد.تا شاید فقط بتواند گوشه ای از عشق به مولا را در ادب فارسی بیان کند .
خلاصه ماشینی:
(نوری کوتنایی، جلوه ی علی (ع) در ادب فارسی،ص75) در وصف بیانات اخلاقی امیرالمؤمنین( در اشعار مولانا آمده است: آدمی مخفی است در زیر زبان/ این زبان پرده است بر درگاه جان چون که باری پرده را در هم کشید/ سر صحن خانه شد بر ما پدید نمونه های بسیاری در مثنوی معنوی و دیوان شمس اشارات مختلف و فراوانی به زندگی علی( و کمالات و فضایل آن حضرت دارد: تا صورت پیوند جهان بود علی بود/ تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود آن قلعه گشایی که در قلعه خیبر/ برکند به یک حمله و بگشود ، علی بود این کفر نباشد ، سخن کفر نه این است/ تا هست علی باشد و تا بود علی بود « ناصر خسرو » وقتی در قرن ۴ و ۵ هجری به شدت در معرض بحث و مجادله مذاهب گوناگون قرار می گرفت به مسئله ( ولایت ) تاکید می کرد و همان طوری که میدانیم ولایت و دوستی اهل بیت در دیوان ناصر خسرو و عقایدش بسیار دیده می شود: (حضرتی، ستایش امیرالمؤمنین( در سروده های سخنوران قزوینی،ص81) این همه رمز و مثل ها را کلید/ جمله اندر خانه پیغمبر استگر به خانه در ز راه در شوید/ این مبارک خانه را در حیدر است« سنایی » نیز در اشعاری که به صفات علی(میپردازد به حدیث « انا مدینه العلم و علی بابها » اشاره میکند و میگوید: من سلامت خانه نوح نبی بنمایمت/ تا توانی خویشتن را ایمن از شر داشتن شو مدینه، علم را جوی و سپس در وی خرام/ تا که یابی خویشتن را حلقه بر در داشتن و اما با یک ژرف نگری ، در جایی دیگر می بینیم «اقبال لاهوری» در یک تعبیر عاشقانه و عارفانه و عالمانه همه احساسات خود را نسبت به امام عشق و ایثار علی( چنین بیان کرده است: از ولای دودمانش زنده ام/ در جهان مثل گهر تابنده ام زمزم ار جوشد ز خاک من ازوست/ می اگر ریزد ز تاک من ازوستخاکم و از مهر او آیینه ام/ می توان دیدن نوا در سینه ام در جایی دیگر با مضمون «انا مدینه العلم و …» می آورد: ذات او دروازه شهر علوم/ زیر فرمانش حجاز و چین و رومزیر پاش این جا شکوه خیبر است/ دست او آن جا قسیم کوثر است…از رخ او فال، پیغمبر گرفت/ ملت حق از شکوهش فر گرفت مسلم اول، شه مردان علی/ عشق را سرمایه ی ایمان علی شورانگیزی قرآن و عشق به علی( در دل و جان اقبال، در جای جای کلامش به چشم می خورد.