چکیده:
عالم طبیعت، ضرورتاً نامتناهی است و نسبت تناهی به آن محال است، زیرا در آن صورت به وجود عدم مطلق و محض، یعنی تناقض میرسیم. از طرف دیگر عالم جسمانی، چون ظاهر عوالم مجرّد و حکایتگر آنهاست، باید همانند آنها نامتناهی باشد و بر اساس بساطت و وحدت تشکیکی وجود، مرتبۀ نازل و مظهرِ حقیقت وجود است، پس عالم طبیعت ضرورتاً نامتناهی است و این امر با مخلوق بودن آن منافاتی ندارد. نظریۀ مخالف این مدعا، تناهی ابعاد جسم و عالم جسمانی است که دلایل آن مخدوش و نوعی مغالطه میباشد. فرض قِدم زمانی کلّ عالم، به معنای خاص نیز، با توجّه به حدوث زمانی تک تک موجودات طبیعی، قابل قبول است و میتوان تا حدّی مشکل وجود موجودات متناهی در جهانی نامتناهی را قابل حل دانست.
خلاصه ماشینی:
از طرف دیگر عالم جسمانی، چون ظاهر عوالم مجرّد و حکایتگر آنهاست، باید همانند آنها نامتناهی باشد و بر اساس بساطت و وحدت تشکیکی وجود، مرتبۀ نازل و مظهرِ حقیقت وجود است، پس عالم طبیعت ضرورتاً نامتناهی است و این امر با مخلوق بودن آن منافاتی ندارد.
لازم است معلوم شود که منظور از عالم در اینجا چیست؟ آیا کلّ ما سوی اللّه است یا جهان طبیعت؟ اگر مقصود، ما سوی اللّه باشد مسلّماً نامتناهی است، ولی آنچه از گذشته بحثانگیز بوده، تناهی یا عدم تناهی عالم مادّی جسمانی است که جهت بررسی آن باید هم معنای مادّه، جسم و خصوصیات آن مشخص باشد، هم معنای تناهی و عدم تناهی و اینکه آیا این واژهها در مورد خداوند و عالم یک معنا دارد یا بیشتر و آیا عدم تناهی منافی مخلوق بودن است؟ مباحثی همچون حدوث یا قدم عالم، وحدت شخصی وجود و قاعدۀ «بسیط الحقیقة کلّ الأشیاء» مورد استفاده در بحث میباشند.
کسانی که پیرو نظریۀ تناهیاند، وجود نامتناهی بالفعل را در جهان، محال و هر چه هست را متناهی میدانند، تصوّر نامتناهی را نیز غیر از موجود در اعیان میدانند (صلیبا و صانعی درهبیدی، بیتا: 260)، همچنین براهین متعدّدی (صدرالمتالهین، 1981: 4/21؛ ابنسینا، 1405: 1/99؛ سبزواری، بیتا، 4/187؛ رازی، المباحث المشرقیه، بیتا: 1/192) بر تناهی ابعاد جهان اقامه میکنند و غرض ایشان از بحث مذکور، این است که عالم جسم و جسمانیات، متناهی و پایانپذیر است و پس از آن هیچ ملأ و خلأی نیست (سبزواری، بیتا، 4/186).