چکیده:
جامعۀ هند از دیرباز تحت سلطة نظام طبقاتی سختگیرانهای قرار داشت که در متون دینی و آموزههای دورة «وِدَهای» ریشه دارد. اهمیت و تأثیر این سلسلهمراتب اجتماعی تا حدی بود که تقریباً همة جریانها و فِرَق دینی و فکری هندو در همین ساختار رشد کرده و بهنوعی آن را پذیرفته بودند. اما معدود اندیشههایی این ساختار را باور نداشتند و از آن تخطی کردند؛ مانند طریقت «بَهکتی» سنت شیواپرستی جنوب هند که توسط شصتوسه تن از قدیسین شیوایی یا «ناینمارها» شکل گرفته بود و یکی از تأثیرگذارترین جریانهای مردمی در سدههای میانه بود. بسیاری از این قدیسین از طبقات پایین جامعه بودند و طی حدود سه سده آموزههایی را ترویج کردند که به شکلگیری «جنبش بَهکتی» منجر شد. از بارزترین ویژگیهای آنان میتوان به عدم پایبندی به ساختار طبقاتی و برابری انسانها اشاره کرد. بررسی مبانی کاستباوری و دیدگاههای مخالف، آن بهویژه «بَهکتهها» و «ناینمارهای شیوایی»، پرسشهای اصلی این نوشتار را تشکیل داده است.
Indian society has long been dominated by a strict social class system that was rooted in religious texts and teachings of the Vedic era. The importance and influence of this social hierarchy was to the extent that almost all Hindu religious sects and intellectual currents had grown up in this structure and had somehow accepted it. But a few ideas did not believe in it and violated even it, such as the Bhakti tradition of southern Śaivism, which was formed, by sixty-three Śaiva saints or Nāyanmārs, which was one of the most influential popular currents in the Middle Ages. Many of these saints were from the lower classes of society and for some three centuries promoted the teachings that led to the formation of the Bhakti movement. Their most notable features are the lack of adherence to class structure and human equality. Investigation the fundamentals of Caste beliefs and the opposing view of Bhaktas and Śaiva Nāyanmārs, are the main questions of this paper.
خلاصه ماشینی:
اما معدود انديشه هايي اين ساختار را باور نداشتند و از آن تخطي کردند؛ مانند طريقت «بهکتي» سنت شيواپرستي جنوب هند که توسط شصت وسه تن از قديسين شيوايي يا «ناينمارها» شکل گرفتـه بـود و يکـي از تأثيرگذارترين جريان هاي مردمي در سده هاي ميانه بود.
در يک تقسيم بندي کلي ميتوان دو رويکرد را در جامعۀ هند از يکـديگر متمـايز کـرد: نخست ديدگاه هايي که تابع سنت هاي ديني کهن هستند و بر حفظ اين سلسله مراتب تأکيـد دارند؛ و ديگري رويکردهايي که بيشتر بر برابري همۀ انسان ها با هم مبتني و به نوعي داراي گرايش هاي عرفاني هستند.
نکتۀ شايان توجـه آن اسـت کـه بـا گذشـت زمـان و توسعه و رشد جوامع هندي دورة باستان ، طبيعتا هر طبقـۀ اجتمـاعي داراي زيرشـاخه هـاي فراوان شد، بنابراين ميتوان اين زيرشاخه ها را همان گروه هاي اجتماعي يا «جاتي» در ذيـل هر «کاست » يا «ورنه » دانست ، ولي اين نکته به آن معنا نيست که «ورنه ها» و طبقات اصـلي از بين رفته اند يا کم کارکرد شده اند.
در مجموع با بررسي پژوهش هاي انجام گرفته در اين زمينه ، دو ديدگاه کلي در مورد چگونگي شکل گيري طبقات اجتماعي در هند را ميتوان از يکديگر متمايز کرد.
(Zimmer, 1953: 152) خاستگاه ديني کاست 3 يکي از مهم ترين زمينه هاي شکل گيري طبقات اجتماعي در هند، متون مقدسي مانند وده ها و درمه شاستره ها٤ است .