چکیده:
آلبر کامو، نویسنده و متفکر فرانسوی که در سال 1957 به دریافت جایزه نوبل ادبی فائق آمد، از جمله نویسندگانی است که تأثیر قابل توجهی بر جریان روشنفکری و نویسندگی ایرانی داشته است. کامو را جزء نویسندگان پوچگرا بر میشمارند که در آثارش به مفاهیمی همچون بیهودگی، مرگ، خودکشی و طغیان میپردازد. صادق هدایت نیز یکی از نویسندگان و روشنفکران ایرانی است که مفهوم مرگ بهطور ویژه بر آثارش سایه انداخته است. از آن جایی که برخی صادق هدایت را دنبالهرو کامو در فلسفه پوچی میدانند، بررسی تطبیقی مفهوم مرگ که یکی از اساسیترین مفاهیم در آثار هر دو نویسنده است، ارزشمند مینماید. هر یک از دو نویسنده مورد بحث با توجه به اعتبار بالای خود در مقیاس ملی و بینالمللی، مورد بررسیهای ادبی و فلسفی قرار گرفتهاند. این تحقیق نیز خواهد کوشید تا به نوبة خود با رویکردی تطبیقی، از ورای اندیشة کامو و هدایت به بررسی و بحث مفهوم مرگ بپردازد و بهدنبال پاسخی برای این سؤال باشد که این دو نویسنده در مسیر پوچگرایی به کدام مقصد میاندیشند و نقاط مشترک یا اختلاف این مقاصد چیست.
Abstract
Albert Camus, the French writer and philosopher who won the Nobel Prize for Literature in 1957, is one of the writers who had a great influence on Iranian intellectuals and writers. Camus is considered as an absurdist writer who always paid attention to certain notions such as death, suicide and revolt in his works. Sadegh Hedayat is an Iranian writer whose works feature the notion of death. Because some critics consider him as Camus's disciple in absurdism, the comparative study of the notion of death, which is one of the principle notions in the works of these two writers, seems important and interesting. Considering the significant importance of these two writers, each one was the subject of literary and philosophical studies in both national and international research. This study, using a comparative approach, attempts to examine the notion of death, in thoughts of Camus and Hedayat. It also seeks an answer for this question: Does the notion of death have the same place in the thoughts of these two writers?
خلاصه ماشینی:
نوشـتار پـيش رو خواهـد کوشـيد تـا مفهـوم مـرگ را که يکي از مفاهيم تغييريافتـه در مواجهـه بـا مدرنيتـه اسـت ، مـورد بحـث و بررسـي قـرار دهــد و بــه دنبال پاســخي بــراي ايــن ســؤال باشــد کــه آيــا مفهــوم مــرگ در تفکــر کــامو و هدايت در جايگاه يکساني قرار دارد؟ بدين منظور پس از گـذري بـر ادبيـات تطبيقـي، مـرگ را به صـورت تطبيقـي از منظـر هـر دو نويسـنده بررسـي کـرده و در انتهـا شـباهت ها و تفاوت هـاي دو ديـدگاه را بيـان خـواهيم کرد.
سـروش ، مـزاري و خامنه باقري (١٣٩٤) به بررسي سـه قطـره خـون صـادق هـدايت و ضـد اخلـاق آنـدره ژيـد مي پــردازد، تــا بــا مطالعــۀ تصــاويري کــه در ايــن دو اثــر، برخاســته از نــوعي تشــويش و نگراني نزد نويسـندگان ايـن دو رمـان اسـت ، نشـان دهـد چگونـه تخيـل دو نويسـنده منجـر بـه رؤياپردازيهـايي بـراي مقابلـه بـا حـس نگرانـي و تـرس از مـرگ مي شـود و بـه خلـق تصـاويري مي انجامـد کـه بيـانگر روحيـات درونـي شخصـيت هـاي دو داسـتان مي باشـند.
پـس چـه بايـد کـرد؟ آيـا زنـدگي ارزش زيســتن دارد؟ وقتــي ارزشــي در رأس ارزش هــا وجــود نــدارد و جهــان بــيمعناســت ، پــس تکليــف مــا چيســت ؟ انديشــمندان چــه راهــي را بــراي بهتــر شــدن ايــن زنــدگي تجــويز مـي کننـد؟ آيـا اساسـاً راه فـراري وجـود دارد؟ آيـا همـه ايـن هـا جـوازي بـراي خودکشـي مي شود؟ (نصيري و شريفيان ، ١٣٩٢) احســاس پــوچي مجــوزي بــراي خودکشــي نيســت ؛ بــا مطالعــه و بررســي آثــار فلســفي کامو، مانند افسـانه سـيزيف ، بـه ايـن نتيجـه مي رسـيم کـه وي معتقـد بـه پـوچي اسـت ، امـا پـوچي را نـه نقطـۀ پايـان ، کـه نقطـۀ آغــاز مي دانـد.