چکیده:
ادبیات تطبیقی به بررسی تلاقی افکار و اندیشهها در ملتهای مختلف و روابط پیچیدة فرهنگی، اجتماعی و حتی تاریخی آن در گذشته و حال از حیث تأثیر و تأثر در حوزههای هنری، مکاتب ادبی، جریانهای فکری، موضوعها، افراد، داستانها و... میپردازد. ادبیات تطبیقی این نکته را به اثبات میرساند که تکامل و شکوفایی ادبیات هر ملت بهدور از اندیشههای ادبی و ملی دیگر اقوام ناممکن است. مقالة حاضر بهشیوة توصیفی، تحلیلی و تطبیقی، به بررسی مقایسهای و تطبیقی سه اثر فرانسوا موریاک و جلال آلاحمد براساس رویکرد مکتب واقعگرایی میپردازد. یافتههای این تحقیق نشانگر این است که هر سه اثر این دو نویسنده که قلمشان را برای برملاکردن عیبها و نابسامانیهای جامعهشان بهکار بردهاند، به توصیف محیطی تیره اختصاص یافتهاند، شخصیتها در حال فروریزی جسمی و روحیاند، کنش شخصیتها که برگرفته از فردی خاص یا ترکیبی از مختصات خود نویسندهاند، در مقطع زمانی و مکانی مشخصی است و غالب آنها میتوانند نمایندة گروهی از مردم باشند.
Abstract
Comparative literature examines the confluence of thoughts and ideas in different nations and its cultural, social complex relationships and even historical in the past and present in terms of influence on artistic fields, literary schools, intellectual currents, themes, individuals, stories, etc. Comparative literature proves that it is impossible to evolve and flourish the national literature without consideration of the international literatures, cultures and ideas. The present article, through a descriptive, analytic and comparative method, compares the three oeuvres of François Mauriac and Ale-Ahmad based on the school of realism approach. The results of this research indicate that: All three oeuvres by these two authors, who have used their pen to reveal the faults and disorders or turmoil of their community, describing a dark environment that characters collapsing physically and mentally. The actions of the characters, which are based on a particular person or combination of the author’s experience in their life, are at the certain time and place, and most of them can represent a group of people.
خلاصه ماشینی:
پرسش هاي پژوهش آيــا ســبک نويســندگي آل احمــد و موريــاک رئاليســم اســت ؟ آيــا مــي تــوان مضــامين و مفــاهيم مــنعکس شــده در ســه اثــر موريــاک و آل احمــد را، بــا توجــه بــه همزمــاني ايــن دو نويسـنده ، از منظـر رئاليسـم و ادبيـات متعهـد بررسـي و تحليـل کـرد؟ هـر يـک از ايــن دو نويســنده تــا چــه حــد در انجــام رســالت رئاليســتي خــود موفــق بوده انــد و تــا چــه حــد توانســته اند زنــدگي واقعــي مــردم را بــه تصــوير بکشــند؟ اشــتراکات و تفاوت هــاي دو نويسنده کدام است ؟ هـدف اصـلي ايـن مقايسـه آن اسـت کـه دريـابيم حـوادث قـرن بيسـتم چه تـأثيري بـر رونـد شـکل گيري مضـامين و مفـاهيم مشـترک در انديشـۀ ايـن دو نويسـندة شرقي و غربي متعهد گذاشته است .
در آثــار موريــاک و آل احمــد، راوي کــه خــود نيــز يکــي از شخصــيت هاي داســتان اسـت ، خـودش از تجربيـات و زنـدگي خـود سـخن مـي گويـد کـه در ايـن نـوع از روايـت باورپذيري بيشتر است ؛ زيـرا خـود فـرد هرآنچـه را تجربـه کـرده ، بيـان مـي کنـد و مسـائل و مشکلات هرقدر هم پيچيـده و غيـر قابـل بـاور باشـد، چـون از زبـان خـود شخصـيت اسـت باورپــذير مــي شــود.
هرچنـد انتخـاب شخصـيت هاي داسـتان و دغدغـه و مسـائلي کـه مطـرح مـي کننـد برخاسـته از ذهـن نويسـنده اسـت ، بـا ايـن روش بــه طور غيــر مســتقيم تر نظــرات خــود را بيــان مــي کنــد.