چکیده:
ناتالی ساروت (1900-1999م.) یکی از نویسندگان پیشگامِ رمان نو در فرانسه است. در تمام آثار ساروت، نوعی بیقاعدگی و آشفتگی از دیدگاه زبانی وجود دارد که ریشه در احساساتِ غیرقابل بیان دارد. این احساسات معادلِ پدیدهای به نام «تروپیسم» هستند. ساروت این واژه را از زیستشناسی وام گرفته است و آن را مجموعهای از تحرکات غیرقابلبیان و ناشناختهای تعریف میکند که در چشمبرهمزدنی به بخش خودآگاه ذهنمان هجوم میآورند و به منزلة شالوده و بنیادِ ژستها، گفتارها و احساساتی هستند که بروز میدهیم. در دیدگاه ساروت، زبان علاوه بر بخش بیرونی (ابراز بیرونی و آشکار پیام)، دارای بخش درونی است که برخلاف بخش بیرونی به مرحلة تولید پیام یا بهعبارتی «گفتهسازی» نرسیده است. این بخشِ درونی همان تحرکات غیرقابل تعریفی است که ساروت در تعریف تروپیسم بدان اشاره میکند. آشفتگیهای کلامی که در نوشتار ساروت مشهود است، ناشی از وجودِ همین زبان درونیِ عصیانگر و غیرقابل کنترل است که با قدرتی بسیار بیشتر از زبان قراردادی و بیرونی در جریان است. در حقیقت، تندادن به زبان قراردادی بهمعنایِ اجتماعی شدن و خواهان برقراریِ ارتباط بودن است اما مشکل شخصیتهای ساروتی از آنجا شروع میشود که نمیتوانند احساسات خود را در قالبِ زبان عادی و بیرونی بهطور کامل و بینقص انتقال دهند. زبان درونی آنها بهقدری قدرتمند است که زبان بیرونی را تحت تأثیر قرار داده و آن را دچار آشفتگی و اختلال میکند. در این مقاله بهطور اجمالی به بررسی تعدادی از این مشکلات ارتباطی میپردازیم که در اثر فشار زبان درونی، در گفتار شخصیتهای ساروتی ایجاد میشوند.
Abstract
Nathalie Sarraute is one of the pioneers of the new novel in France. In all of Sarraute's works, there is a kind of linguistic disorder and confusion, rooted in indescribable feelings. This feeling is the equivalent of a phenomenon called tropism. Sarraute borrowed the term from biology and defined it as indefinable movements, which slide very rapidly to the limits of our consciousness. They are at the origin of our gestures, of our words, and of the feelings we manifest, we believe to experience. For Sarraute, language, besides the outer part—the apparent part of the message— has an inner part that has not yet reached the stage of message production. This interior part corresponds to the uncertain movements to which Sarraute refers in the definition of tropism. The verbal disturbances in Sarraute’s text are due to the existence of the same outlaw and uncontrollable inner language, which is much more powerful than conventional and external language. In fact, surrendering to outer and conventional language guides the desire to be social and communicable to others, but the problem of the characters exists in their inability to transfer feelings perfectly in the form of normal and external language. Their inner language is so powerful that it affects the outer language and disturbs it. In this article, we examine briefly a number of communication problems caused by the tension of the inner language in the words of the characters.
خلاصه ماشینی:
سـاروت ايــن واژه را از زيســت شناسـي وام گرفتـه اســت و آن را مجموعــه اي از تحرکــات غيرقابــل بيــان و ناشــناخته اي تعريــف مــيکنــد کــه در چشم بـرهم زدنـي بـه بخـش خودآگـاه ذهنمـان هجـوم مـيآورنـد و بـه منزلـۀ شـالوده و بنيادِ ژست هـا، گفتارهـا و احساسـاتي هسـتند کـه بـروز مـيدهـيم .
در حقيقـت ، تن دادن به زبان قـراردادي بـه معنـايِ اجتمـاعي شـدن و خواهـان برقـراريِ ارتبـاط بـودن اســت امــا مشــکل شخصــيت هــاي ســاروتي از آنجــا شــروع مــيشــود کــه نمــيتواننــد احساســات خــود را در قالـبِ زبــان عـادي و بيرونــي بــه طور کامــل و بــينقــص انتقــال دهند.
بنــابراين از نظــر ساروت گذر از پيش -زبان بـه زبـان يـک سـير انحطـاطي اسـت و ايـن امـر مـا را از اصـالت مفــاهيم دور ميســازد و بــه ســوي محــدوديت ها رهنمــون ميشــود» (اســداللهي، ١٣٨١، ص .
بـه همـين دليـل اسـت کـه در ديـدگاه ريکنـر شخصـيت هـاي سـاروتي در برابـر «خطـر معنـادهي » مقاومـت مـيکننـد: «آن هـا بـه جـز گفتـار چيـزي بـراي دفــاع از خــود ندارنــد و همــين گفتــار اســت کــه آن هــا را آزرده کــرده و بــه گونــه اي ميشکافد.
در مصــاحبه اي کــه ســاروت بــا ســيمونِ بنموســا انجــام ميدهد، دوگانگيِ ايـن «هيچ چيـز» تصـريحي و «همـه چيز» تلـويحي را بيـان مـيکنـد: «آنچـه برايم خوشايند است ، اين است کـه درسـت در زمـاني کـه احسـاس مـيشـود مطلقـاً چيـزي در جريـان نيسـت ، در همـان لحظـه بـا نگـاهي ريزبينانـه و آرام ، چيزهـاي زنـده اي مـيبيـنم که عظيم به نظر ميآيند» (ساروت ، ١٩٩٩).
ارجـاع هنگـامي مـرتبط بـا موقعيـت زبان شناسـي اسـت کـه بـه گـزاره يـا عبـارت از قبل بيان شده مـرتبط باشـد.