چکیده:
این مقاله قصد دارد تا به وسیلهی اقتباس یک الگوی نمایشی از مفاهیم مربوط به جامعهشناسی، سنت، مدرنیته و رابطهی آنها را در شماری از متون نمایشی باستانگرای دورهی پهلوی نخست مورد خوانش قرار دهد. سنت حضور گذشتهی یک جامعه در زمان حال است که میتواند در متون کتبی محقق شود. مدرنیته هم در جهان سوم، تقلید هدفمند از استانداردهای کشورهای توسعهیافته است که میتواند در وجوه مختلف یک جامعه اعمال شود. برعکس دیدگاههای اولیهی حول این دو مفهوم، سنت و مدرنیته همواره در تضاد با یکدیگر نیستند و گاه حتی میتوانند با یکدیگر ترکیب شده و در همپوشانی با هم نیز قرار بگیرند. یکی از مهمترین نمونههای این همپوشانی در دوران ملیگرایی، مثل دورهی پهلوی نخست محقق میشود. هدف مقالهی حاضر این است که با روش توصیفی – تحلیلی تجلی سنت، مدرنیته و رابطهی این دو را در عناصر نمایشی شماری از متون باستانگرای دورهی پهلوی نخست مطالعه کرده، و نشان دهد که در این متون این دو مفهوم در نقطهی مقابل یکدیگر نبوده، بلکه با یکدیگر همپوشانی دارند. دامنهی پژوهش به شماری از متون باستانگرای دورهی پهلوی اول محدود میشود. این متون از آثار نویسندگانی چون صادق هدایت، ذبیح بهروز، گریگور یقیکیان و از همه مهمتر میرزادهی عشقی انتخاب شدهاند که از نظر ملکپور از نویسندگان شاخص این دوره هستند. این پژوهش سعی دارد تا به این پرسش پاسخ دهد که متون باستانگرای دورهی پهلوی به وسیلهی کدامیک از عناصر نمایشی همپوشانی سنت و مدرنیته را بازتاب میدهند؟ به نظر میرسد که این متون در برخی از عناصر نمایشی، از قبیل شخصیتپردازی، زمان، مکان، زبان وکشمکش نمایشی به احضار سنتها میپردازند، و به طور همزمان دارای درونمایهی ناسیونالیستی و قالب ادبی مدرن هستند، که با آشنایی ایران با تمدن اروپا به کشور وارد شدند. این همپوشانی باعث میشود تا این متون، در عین مدرن بودن، هویت ایرانی را در خود حفظ کنند.
This article intends to study Tradition, Modernity and the relationship between them in the Archaic plays of the Pahlavi era, by a dramatic model, adapted from the sociological concepts. Tradition is the continued existence of the past, in the present time, which can occur in written form. On the other hand, in third world countries, Modernity is the imitation of standards in the developed countries in various aspects of social life. Despite the initial theories about these two concepts, they are not necessarily in contrast with each other, and sometimes they can overlap. An example of this overlap can be found in nationalistic movements, one of which occurred in contemporary Iran, under the ruling of the first Pahlavi king, which lasted until 1941. This article tries to track the reflection of Tradition, Modernity and the relationship between them in the Archaic plays of the the Pahlavi era, with a descriptive and analytic method. It aims to show that in these texts, the two concepts overlap with one another. The scope of the study is limited to playwrights such as Sadegh Hedayat, Zabih Behrooz, Gregory Yeghikian, and most importantly Mirzadeh Eshghi. Malekpour identifies these writers as some of the most prominent ones of this period. This study tries to find out which dramatic aspects of Archaic plays reflect Tradition, Modernity and their relationship? It seems Traditions are reflected in aspects, such as characters, setting, and the theater language. At the same time, these texts are modern because of their literary genre, and their nationalistic theme, which entered Iran after its acquaintance with Europe. This overlap makes Archaic plays both modern and true to their Iranian Identity.
خلاصه ماشینی:
این پژوهش سعی دارد به این پرسش پاسخ دهد که متون باستانگرای دورهی پهلوی به وسیلهی کدامیک از عناصر نمایشی، همپوشانی سنت و مدرنیته را بازتاب میدهند؟ به نظر میرسد که این متنها در برخی از عناصر نمایشی از قبیل شخصیتپردازی، زمان، مکان، زبان و کشمکش نمایشی به احضار سنتها میپردازند و بهطور همزمان دارای درونمایهی ناسیونالیستی و قالب ادبی مدرن هستند که با آشنایی ایران با تمدن اروپا به کشور وارد شدند.
این احضار به دلیل شرایط نامساعد و بحرانی اواخر مشروطه انجام میشود و بدینترتیب سنتهای احضار شده در متون نمایشی در شرایطی که جامعهی ایران در مرز فروپاشی قراردارد، جامعه را از نو میسازد؛ هویت ایرانی را در اعضای آن ایجاد میکند و به آنها احساسی از جنس همبستگی تزریق میکند؛ به نهاد سلطنت بهعنوان ناجی کشور مشروعیت میدهد؛ فرار اعضای جامعه را از دوران نامساعد به دوران پرافتخار گذشته ممکن میکند.
با این وجود سنتهای ایرانی جدالی با مدرنیته ندارند بلکه ادبیات نمایشی بهعنوان یک گونهی ادبی مدرن که به تقلید از ادبیات اروپا به کشور وارد شده، بستری میشود برای بازتاب این سنتها.
بدینترتیب در دورهای که ایران با مشکلات متعددی روبهروست، این متون از طریق سازوکار روانی سنتها، مکان و زمان گذشتهی باشکوه ایران را به حال احضار میکنند و کارکرد سنتها را بهعنوان عاملی برای فرار از ناخوشنودیها بازتاب میدهند.
نمایشنامههای این نویسندگان از طریق احضار گذشتهی ایران در عناصر نمایشی بستری میشوند برای سازوکار روانی سنتها یا حضور گذشته در زمان حال.