چکیده:
خشونت معمولا گفتمان تغییرات اجتماعی را به خود منحصر می کند. یک نظر جایگزین این است که افراد محروم و به حاشیه رانده شده به طور مسالمت آمیز با محرومیت از حقوق اولیه و نیاز به امنیت دسته و پنجه نرم می کنند. این مقاله، نظریه های جامعه شناختی در مورد علل خشونت و همچنین ادبیات حفظ صلح/ مسالمت آمیز را بر روی سه مطالعه موردی اعمال می کند: 1- الاهیات آزادی مسیحی، 2- انقلای اسلامی در ایران و 3- جنبش سروددائی گاندی / بودایی در سریلانکا. این مطالعات موردی نقش دین در تلاش های مسالمت آمیز برای به رسمیت شناختن حقوق بشر را نشان می دهد و اظهار می کنند که صداهای محرومان می توانند در قالب ادبیات حفظ صلح شنیده شوند و شناسایی مسالمت آمیز حقوق به ما کمک می کند که از دو گانگی حقوق بشر فراتر رویم. هدف اصلی این مقاله، شکست انحصار خشونت در گفتمان تغییرات اجتماعی و اجازه دادن به جنبش های مسالمت آمیز برای شرکت در گفتگوها می باشد. فرضیه اصلی مقاله این است که خشونت نمی تواند تنها گزینه برای ایجاد تغییرات اجتماعی و شناسایی حقوق بشر باشد. دین از طریق ایجاد مکانی برای شنیدن صدای محرومان و عمل به خواسته های آنها نقش مهمی در به رسمیت شناختن مسالمت آمیز حقوق دارد. سایر مفروضاتی که این مطالعه را هدایت می کنند شامل یک باوری هستند که حقوق بشر بنیادین فراتر از امنیت است که حقوق امرار و معاش را نیز شامل شود. از آنجا که به نظر می رسد نظام دولتی فعلی برای حقوق امنیتی نسبت به حقوق معیشتی امتیازات ویژه ای را تخصیص داده است، وجود نهادهای جامعه مدنی از جمله نهادهای دینی، در مبارزه برای به رسمیت شناختن حقوق بشر بنیادین بسیار مهم است. به منظور ثبات تغییرات مثبت اجتماعی این حقوق باید با هم اعمال شوند و به طور هماهنگ با یکدیگر توسعه یابند. در نهایت، نویسنده بر این باور می باشد که تلاش های ادیان مختلف نشان داده است جنبش ها برای به رسمیت شناختن حقوق بشر و صلح جهانی می تواند زمینه ای برای همکاری و هماهنگی بین ادیان جهان باشد. پس از تجزیه و تحلیل نظریه های جامعه شناختی و مطالعات موردی خاص در مورد نقش جنبش های مسالمت آمیز دینی برای به رسمیت شناختن حقوق بشر بنیادین، نویسنده به این نتایج دست یافته است: 1- خشونت در مقابل شناسایی حقوق اغلب نتیجه احساس شرمندگی برای عدم توانایی تامین نیازهای اولیه است. 2- حقوق را نمی توان به طور خشونت آمیز تحقق بخشید زیرا خشونت حقوق حزب مخالف را سلب می کند؛ بنابراین باید راه های مسالمت آمیزی برای شناسایی حقوق وجود داشته باشد؛ و 3- با ارائه مثال هایی از اثربخشی شناسایی مسالمت آمیز حقوق، افراد محروم در گفتمان تغییرات اجتماعی شرکت کنند. علاوه بر این، نقش دین در این فرآیند بیش از گذشته واضح تر و نمایان تر می باشد. این که آیا دین الهام بخش مردم برای مبارزه مسالمت آمیز برای شناسایی حقوق می باشد و یا دین در واقع با خود مردم مبارزه می کند، یک عنصر بسیار مهم در این فرآیند می باشد. با این وجود، مهمترین نتیجه حاصل از این تحقیق، اهمیت گفتمان مداوم است. این مقاله ادعا نمی کند که پاسخهای تجربی درباره نقش دین در جنبشهای حقوق بشری را ارائه می دهد، با این وجود امیدوارم بتوانم در گفتگوهای مداوم میان ادیان و همچنین دولتها و سازمانهای جامعه مدنی مشارکت سازنده داشته باشم.
Violence generally monopolizes the discourse of social change. An alternative voice is that of marginalized people who confront nonviolently the danger of forfeited basic rights and need to secure rights. This essay applies sociological theories on the causes of violence as well as peacebuilding/nonviolence literature to three case studies: 1) Las Madres de la Plaza de Mayo through a Christian Liberation Theology perspective; 2) the Islamic revolution in Iran; and 3) the Gandhian/Buddist Sarvodaya Movement in Sri Lanka. These case studies illustrate the role that religion plays in nonviolent efforts to attain human rights recognition and suggest that marginalized voices may be heard as peacebuilding literature and nonviolent rights recognition helps us transcend the human rights dichotomy. This paper’s main purpose is to break violence’s monopoly on the discourse of social change and to allow room for nonviolent movements to contribute to the dialogue.
خلاصه ماشینی:
این مبارزه در حواشی دارای جنبههای بسیاری است: جنبش ساروُدایا (Sarvodaya) در سریلانکا که به دنبال پرداختن به نیازهای اساسی جسمانی، اجتماعی و معنوی تمام مردم سریلانکا در خلال یک جنگ داخلی طولانی است، و میلیونها مسلمان ایرانی که یک خاندان سلطنتی منفور را بیرون رانده و خواستار ایجاد یک جامعۀ عدالت محور بودند، تنها دو نمونه از نقش دین در بسیج تودهها میباشند.
» (Human Security Centre, 2005:1) علیرغم وجود این ارقام مثبت، به نظر میرسد که رسانهها درگیری خشونتآمیز را بهعنوان ابزار اصلی دستیابی به حقوق معرفی نموده و توجهی به درگیریهای غیر خشونتآمیزی که در میان جمعیتهای حاشیهای در اطراف جهان رخ میدهد ندارند.
نظریهپردازان جامعهشناس و محققین صلحجو که توجهشان بر روی علل کشمکشها متمرکز است، میدانند که این تناقض نمای مالکیت غالباً موقعیتهایی از کشمکش را ایجاد میکند که ممکن است مردم در آن موقعیتها از خشونت برای به رسمیت شناساندن حقوق اساسی خود استفاده کنند.
مطالعات موردی ذیل به بررسی مبارزات اسلامی و بودایی برای حقوق بشر در ایران و سریلانکا میپردازند، اما سایر ادیان نیز نیرویی بسیجکننده برای تغییر اجتماعی غیر خشونتآمیز و رسمیت بخشیدن به حقوق اساسی هستند.
جنبش سارودایا و استمرار انقلاب اسلامی بیانگر دو شیوۀ مجزا از نیروی بسیج کنندگی دین برای جمعیتهای حاشیهای است که خواستار رسمیت بخشیدن به حقوق اساسی خود هستند.
این نیز چالشی برای جنبشهای دینی در جهت رسمیت بخشیدن به حقوق اساسی بشر است.
(Macy, 1985: 19) نتیجه گرچه مطالعات موردی فوق بیانگر نقش دین در بسیج جمعیتهای حاشیهای برای مبارزه در جهت رسمیت بخشیدن به حقوق اساسی خود میباشد، اما پرسشها و عرصههایی برای مطالعۀ بیشتر همچنان باقی است.