چکیده:
بیگمان مشروعیت برای نحلههای مختلف اسلامگرایی در افغانستان معاصر، مهمترین و جدیترین مسأله سیاسی تلقی شده است. مشروعیت روح و جوهره قدرت است و اسلامگرایان شیعه و اخوانی، دو جریان اصلی اسلام سیاسی در افغانستان، سعی بلیغی به خرج دادهاند تا حضور خویش را در سپهر سیاست این کشور مشروعیت بخشند. ایده اصلی نوشتار حاضر، آن است تا با نگاه مقایسهای، نشان دهد اسلامگرایان شیعه و اخوانی چرا و چگونه به مسأله مشروعیت در عرصه سیاست پرداختند و اخیراً چه نتایجی بر اندیشه و عمل آنان به بار نشسته است. به نظر میرسد روش تحلیل تاریخ فکری هیوز که به مراحل سهگانه زمینهها، ماهیت و پیامدها میپردازد، چارچوب مناسبی برای مطالعه مقایسهای موضوع تدارک بیند. یافتهها در این چارچوب، نشان میدهد که اسلامگرایان شیعه و اخوانی، با وجود برخی مشابهتها در مراحل سهگانه، مسأله مشروعیت را در زمینههای خاصی جستوجو نمودهاند. ماهیت و محورهای اندیشه آنان، حول مسأله مشروعیت متفاوت بوده و نتایج و پیامدهای ناهمگون بر عمل ایشان مترتب شده است.
خلاصه ماشینی:
مشروعيت روح و جوهره قدرت است و اسلامگرايان شيعه و اخواني، دو جريان اصلي اسلام سياسي در افغانستان، سعي بليغي به خرج دادهاند تا حضور خويش را در سپهر سياست اين کشور مشروعيت بخشند.
هر دو نحله پس از برآمدن طالبان در سال 1994، به حاشيه رانده شدند و تضعيف گرديدند، اما نبايد از ياد برد که اسلامگرايي شيعه و اخواني را نيز ميتوان شناسنامه اسلام سياسي در افغانستان در سه دهه پاياني قرن بيستم انگاشت.
هرچند موضوع را در چارچوبها و روشهاي مختلفي ميتوان به بحث گذاشت، روش تحليل تاريخ فکري استيوارت هيوز که انديشهها و جريانهاي فکري را در مراحل سهگانه زمينهها، ماهيتها و پيامدها مطالعه ميکند، امکانات درخوري براي نگاه مقايسهاي به انديشه و عمل اسلامگرايان شيعه و اخواني در افغانستان نسبت به مسأله مشروعيت در اختيار نگارندگان ميگذارد.
صرفنظر از اختلاف در رويکردها، اسلامگرايان شيعه چه خطامامي و چه غير آن، با توجه به تعهدشان به آموزه «ولايت»، در زمره پيروان نظريه مشروعيت الهي قرار ميگيرند؛ چنانکه موضوع مشروعيت در انديشه و عمل آنان روند مشابهي را طي نموده که بررسي آن در چارچوب روش تحليل تاريخ فکري، مقتضاي اين نوشتار است.
(محسني،1360، ص42) اوج کنشگري گروههاي شيعه در افغانستان، زماني اتفاق افتاد که از يک سو مارکسيستها زمام امور را به دست گرفته بودند و از سوي ديگر، انقلاب اسلامي در ايران به پيروزي رسيده بود؛ بنابراين از سال 1978رفتهرفته واژه «انقلاب» وارد ادبيات سياسي آنان شد.
بررسي ماهيت و محورهاي اسلامگرايان شيعه و اخواني نسبت به مسأله مشروعيت، نشان ميدهد که تفاوت مبنايي و اعتقادي اين دو نحله، ماهيت گرايش آنان به اسلام سياسي را نيز تحت تأثير قرار داده است.