چکیده:
هدف اصلی این پژوهش، تبیین الگوی آموزش سواد رسانهای برای دانشآموزان دورهی دوم ابتدایی بر اساس اصول فبک است. رویکرد پژوهش از نوع ترکیبی (کیفی و کمی) و با استفاده از روشهای تحلیل مفهومی، استنتاجی پیشرونده و توصیفی-پیمایشی انجام شده است. یافتههای پژوهش نشان میدهد که ارتباط قابلملاحظهای بین مؤلفههای فبک و شاخصهای سطوح سواد رسانهای (مصرف کارکردی، مصرف انتقادی، تولید-مصرف کارکردی و تولید-مصرف انتقادی) وجود دارد. از سوی دیگر اصول فبک شامل عقلانیت چون عامل سازمان دهنده، تعلیم و تربیت چون فرایند پژوهش، کلاس درس چون اجتماع پژوهشی و تفکر خودآگاهانه است که متناظر با آنها ارتقای خود رهبری از طریق پرورش تفکر مراقبتی، انتقادی و خلاقانه، محتوای چالشانگیز با قابلیت پژوهشی، روش اجتماع پژوهشی مبتنی بر گفتوگو و شیوهی خودارزیابی بهعنوان عناصر ضروری الگوی سواد رسانهای بر اساس فبک در دورهی دوم ابتدایی استنتاج میگردد.
The main purpose of this Research is to explanation of media literacy model for Second primary schools students based on P4C principles. The research approach is of combined type (qualitative and quantitative) and has been performed using concept analysis, progressive inductive and descriptive-survey methods. The findings show that there is a significant relationship between the components of P4C and the indicators of media literacy levels (functional consuming, critical consuming, functional presuming, and critical presuming). On the other hand, the principles P4C include rationality as organisor factor, education as inquiry process, classroom as community of inquiry, reflective thinking that correspond to promoting self-leadership through training caring, critical and creative thinking, research-challenging content, method of conversation-based community of inquiry and Self-evaluation technique are deduced as essential elements of the model of media literacy education based on the philosophy for children in the Second Primary.
خلاصه ماشینی:
پژوهش حاضر، با نظر به دانش و تجربۀ کم دانشآموزان دورۀ دوم ابتدایی، مخاطب خاص رسانهای بودن این گروه سنی و درنتیجه نیاز بیشتر آنها به آموزش و یادگیری ازسویی و مقرونبهصرفهبودن آموزش برای آنها از نظر اثرگذاری بهواسطۀ وجود شرایط تجزیه و تحلیل مسائل، تفکر نقادانه و اندیشۀ مستقل در کودکان، و طول مدت بازده سرمایهگذاری آموزشی ازسویدیگر و همچنین خلأهای مشاهدهشده در حوزۀ آموزش سواد رسانهای به کودکان، ازجمله توجه صرف به بعد مصرفی سواد رسانهای و بیتوجهی کامل به عناصر برنامۀ درسی، درپی آن است که باتوجهبه مؤلفههای سواد رسانهای در ابعاد مصرف کارکردی، مصرف انتقادی، تولید ـ مصرف کارکردی، و تولید ـ مصرف انتقادی رسانه، الگوی آموزش سواد رسانهای را برمبنای اصول برنامۀ آموزش فلسفه به کوکان (فبک) در دورۀ دوم ابتدایی ارائه دهد، الگویی که در آن عناصر هدف، محتوا، روش تدریس (راهبرد یاددهی ـ یادگیری)، و ارزشیابیای که موردتوافق برنامهریزان درسی است (ملکی 1386: 28) مشخص شود تا ضمن آشکارسازی برخی کاستیها و خلأهای موجود در آموزش سواد رسانهای، افقهای جدیدی در راه تحقق سواد رسانهای بگشاید و در این موضوع، تأثیرات معنادار برنامۀ فبک در رشد و پرورش مهارتهای انواع تفکر (مراقبتی، انتقادی، و خلاق) در سایۀ کندوکاو مشترک یا اجتماع پژوهشی، که در پژوهشهایی نظیر دیماسی و سانتی (Di Masi and Santi 2016)، دویس چاور و کنرادی (Duytschaever and Conradie 2016)، کم (Cam 2014)، لاکی (Lukey 2012)، ناجی و قاضیانزاده (2012)، جلیلیان و دیگران (1395)، و کیارسی و دیگران (1395) نشان داده شده، موجب شده است که نوعی همخوانی بین برنامۀ آموزش فلسفه به کودکان و آموزش سواد رسانهای مشاهده شود.