چکیده:
جامعۀ ایرانی در عصر مشروطه وارد مرحلۀ جدیدی از تاریخ خود شد که در خلال آن با گذار از عصر سنت به تدریج پا به دوران تجدد یا مدرنیسم نهاد. روشنفکران ایرانی در عصر مورد بحث، تحت تأثیر اندیشۀ تجدد، تلاش کردند تا زمینه را برای مُدرن کردن جامعۀ ایران فراهم کنند. در این میان، لاهوتی به شدت تحت تاثیر جهانبینی مُدرن و پدیدۀ مدرنیسم بود. از این جهت، جُستار حاضر در پیِ پاسخگویی به این سوال مهم است که آیا عناصر و مؤلفههایی از مدرنیته را در جهانبینی لاهوتی میتوان یافت؟ و اگر یافت شود، چه عناصری از این تفکر به ذهن و زبان لاهوتی رسوخ کرده است؟ در میان شعرای عصر مشروطه، نمودهای تماس فکری لاهوتی با «غرب» روشن و آشکار است و بنابراین، محتمل است که عناصر مهمی از پدیدۀ مدرنیسم در اندیشۀ او وجود داشته باشد. روش پژوهش پیشرو، توصیفی- تحلیلی است و نگارنده با جمعآوری اطلاعات از طریق دیوان لاهوتی و سایر منابع کتابخانهای، تلاش کرده است تا به نقد و تحلیل مبانی مدرنیسم و مؤلفههای آن در اندیشۀ لاهوتی بپردازد.
Iranian society entered a new phase in its history during the constitutional era. During this period, the Iranian society passed through the traditional era and gradually entered the era of modernity. Influenced by the idea of modernity, Iranian intellectuals in this era tried to pave the way for modernizing the Iranian society. Among these intellectuals, Lahouti was also strongly influenced by the phenomenon of modernism. For this purpose, the present article attempst to answer these important questions: Can the elements of modernity be found in Lahouti's viewpoint? And if found, what elements of modernist thought have entered the mind of Lahouti? Among the poets of the constitutional era, the manifestations of Lahouti's theological contact with the "West" are clear and obvious. Therfore, it is likely that there are significant elements of the phenomenon of modernism in his thought. The method of this research is descriptive-analytical. The research data were collected from Lahouti's poems. The author has tried to criticize and analyze the foundations of modernism in Lahouti's thought.
خلاصه ماشینی:
بررسي اصول و مؤلفه هاي مدرنيسم در شعر و انديشۀ لاهوتي رضا قنبري عبدالملکي استاديار زبان و ادبيات فارسي دانشگاه دامغان ، دامغان ، ايران (تاريخ دريافت : ١٣٩٦/٠٨/٢٩ تاريخ پذيرش : ١٣٩٧/٠٨/١٥) چکيده جامعۀ ايراني در عصر مشروطه وارد مرحلۀ جديدي از تاريخ خـود شـد کـه در خـلال آن بـا گـذار از عصر سنت به تدريج پا به دوران تجدد يا مدرنيسم نهاد.
لاهوتي مطابق با ديـدگاه مدرنيسـتي خـود، «خردگرايـي محـض » را تنهـا راه پيشـرفت جامعه دانسته و به طور مثال از اتحاد جماهير شوروي به عنـوان کشـوري يـاد مـيکنـد کـه مردمش به ياري خرد و با راندن دين از صحنۀ زندگي توانستند به پيشرفت نائل آيند: مـــــردم شـــــورا خـــــرد اندوختنـــــد پرتــــــو دوســــــتي در دل افروختنــــــد خصــم زحمــت را هــم گــروه ســوختند بـــر مـــا وحـــدت و يـــاري آموختنـــد (لاهوتي، ١٩٥٤: ٩٣) بديهي است استقلال عقل مادي از وحي و اين تصور که بشر ديگـر نيـازي بـه يـک منبع ماوراءالطبيعي ندارد و با تکيۀ صرف بـه عقـل و انديشـه مـيتوانـد نگـرش خـود را سامان بخشد، عقل گرايي عصر رنسـانس را از سـاير عقـل گرايـيهـا جـدا ميکنـد.
شعر و انديشۀ لاهوتي همچون ساير روشنفکران عصر مشـروطه ، سرشـار از جلـوه هـاي تفکر اومانيستي است ؛ چنان که شاعر براساس اين ديدگاه ، صحنۀ جهان را کاملاً از حضور خدا خالي ديده و انسان را يگانه حقيقت جهان و «جان عالم » تصور ميکند: دوســـتان ايـــن صـــداي جانـــان اســـت ايــــن صــــدا از دهــــان انســــان اســــت ايــن صــدا آيــدم بــه گــوش از دوســت آدم ، آدم ، کــــه جــــان عــــالم اوســــت (لاهوتي، ١٩٥٤: ٩٣) در نظام تفکر اومانيستي لاهوتي، جايي براي خـدا وجـود نـدارد، بلکـه انسـان بـه جـاي او نشانيده شده و از قدرت آفرينندگي برخوردار است .