چکیده:
پرسش از معنای وجود، از پرسشهای اصلی و پردامنه در اندیشۀ هایدگر است. مقالۀ حاضر به سرآغاز این پرسش در درسگفتارهای اولیۀ هایدگر برمیگردد؛ تا نشان دهد که او گذشته از آنکه آن را به طور گسترده مطرح کرده است، اولاً از طریق پیوندزدن آن با پرسش از موجود من حیث هو، و نیز با مفهوم جوهر، آن را به سنت کهن مابعدالطبیعه برمیگرداند. ثانیاً او از همان آغاز، به ویژه در ضمن بحث از جوهر، به همان پاسخی به پرسش از معنای وجود میرسد که بعدها بارها تکرار میکند: در مابعدالطبیعۀ غربی وجود را همواره به حضور معنا میکردهاند. مقالۀ حاضر سپس با آوردن نمونههای زبانی زیادی، نشان میدهد هایدگر هنگام بحث از صورتهای مختلف پرسش از معنای وجود، از لفظ «دازاین» (Dasein) نیز بسیار استفاده میکرده است؛ یعنی او در آغاز دازاین را همکلام با عموم اهل فلسفه در آلمان، به معنای عام وجود به کار میبرد و دازاین اصطلاح خاصی دال بر هویت و شخصیت انسانی نیست، آن چنانکه بعدها در وجود و زمان هست. این مقاله سرانجام در بخش سوم نشان میدهد که هایدگر چگونه از آن معنای عام دازاین، به معنای اصطلاحیاش میرسد و نیز چگونه در لفظ دازاین پرسش از وجود و معنای آن (حضور) نهفته است.
The following paper follows first of all Heidegger’s question concerning meaning of Being in his early works. Then it deals with his answer to that question, which is remainded unchanged in spite of the great transformations of his Being-problematic: According to Heidegger, the meaning of Being in the western history of thinking i.e. in the metaphysics has been understood always as “presence" (Anwesenheit). Heidegger not only doesn’t oppose this historical answer, but also has reflected it in his philosophical thinking. The most important consequence of this move is the emergence of the term Dasein, in that lies the meaning of Being or presence too. Heidegger owed this great ontological position to his lengthy philosophical dialogue with Aristotel. Finally this article shows how Heidegger develops step by step the presence from an Aristotelian-metaphysical position of being in general or being as such, into something concerning his special term Dasein, which includes exclusively the human being. Now human Dasein is presented by or for himself and in the world as Being-in-the-World.
خلاصه ماشینی:
مقالۀ حاضر سپس با آوردن نمونه هاي زباني زيادي ، نشان ميدهد هايدگر هنگام بحث از صورت هاي مختلف پرسش از معناي وجود، از لفظ «دازاين » (Dasein) نيز بسيار استفاده ميکرده است ؛ يعني او در آغاز دازاين را هم کلام با عموم اهل فلسفه در آلمان ، به معناي عام وجود به کار ميبرد و دازاين اصطلاح خاصي دال بر هويت و شخصيت انساني نيست ، آن چنان که بعدها در وجود و زمان هست .
هايدگر سرانجام در خلال مطالعات و تفسير پديدارشناسانۀ ارسطو که صورت ناپختۀ آن را در دو- سه درس گفتار اولش دربارة ارسطو ميتوان يافت ، به کمک مفهوم ارسطويي- مابعدالطبيعي جوهر، «وجود» را به «حضور» معنا ميکند، وليکن اين معنا را تاريخي ميداند؛ يعني به باور او در تمامي تاريخ مابعدالطبيعه که او آن را ذاتا غربي و اروپايي ميداند، همواره وجود را همچون حضور ميفهميده اند.
دازاين در انديشۀ هايدگر تاريخچۀ مشخصي دارد؛ اين لفظ در خلال سال هاي ١٩٢٢ و ١٩٢٣ که درصدد نوشتن تفسير پديدارشناسانۀ مفصلي بر ارسطو بوده است ، تبديل به اصطلاح خاصي دال بر هويت و شخصيت انساني ميشود؛ همان گونه که از وجود و زمان سراغ داريم ، ولي پيش تر هايدگر دازاين را همانند عموم اهل فلسفه در آلمان ، به معناي وجود به طور کلي به کار ميبرد؛ بنابراين هايدگر از معناي عام وجود تا معناي خاص اصطلاحي آن ، راهي را ميرود که مقالۀ حاضر ميخواهد آن را در سه مرحله روشن کند: در بخش نخست ، پرسش از معناي وجود را در درس گفتارهاي اوليۀ هايدگر دنبال ميکند و نشان ميدهد که اين پرسش او، بن و بنيادي مابعدالطبيعي دارد.