چکیده:
بازتفسیر فلسفۀ هگل بر اساس میل و منفیت کار جدیدی است که سعی میکند فلسفۀ ایدهآلیستی را با رویکردی روانکاوانه و بر اساس سوژۀ فردی بازخوانی کند. از لابهلای اندیشۀ هگل، ایدۀ جذاب میل و ضرورتِ منفیت به عنوان ارکان اصلی خودآگاهی شکل میگیرد ولی به خاطر اصالتی که وی برای مقولات کل و جمع قائل است آن را نسبت به فرد جزئی چندان وفادارانه روایت نمیکند و این فضای خالی را برای تفسیرهای دیگر نزد مفسران باقی میگذارد. همین مقوله است که به نقطۀ عطفی برای رویکرد انتقادی مکتب فرانکفورت تبدیل میشود تا ارتباط ناموفق سوژۀ هگلی با جهان را دوباره برقرار کند و سعی کند به کاستیهای آن بپردازد. در این مقوله مشخص میشود که ارتباط فاعل با جهان اطرافش بر اساس میل و عواطف شکل میگیرد و ادامۀ مسیر خودآگاهی تا رسیدن به یک سوژۀ موثر و انقلابی نیازمند نگاهی مبتنی بر این دو مفهوم است. چالش پیش رو موضوع این مقاله را شکل و نشان میدهد که چطور حفرۀ موجود در اندیشۀ هگل راه را برای حضور ضروری هنر باز میکند تا جایی که به جای پایان هنر بار دیگر آغاز آن اعلان شود. با این نگاه است که ما نیاز به بازخوانی ناخودآگاه، تخیل و رویاهای خود داریم تا بتوانیم مجدداً از روی سر به روی پاها بازگرداننده شویم.
The reinterpretation of Hegel's philosophy on the basis of desire and negativity is a new work that seeks to reinterpret idealist philosophy with a psychoanalytic approach based on the individual subject. From Hegel's thought, the fascinating idea of the desire and necessity of negativity is formed as the main pillars of self-consciousness, but because of the originality he attaches to the concept of absolute, he does not narrate it very faithfully to the individual; Leaves room for other interpretations with commentators. This category becomes a milestone for the Frankfurt School's critical approach to re-establishing the Hegelian subject's failed connection with the world and trying to address its shortcomings. In this category, it is clear that the subject's relationship with the world around him is formed based on desire and emotions, and the continuation of the path of self-consciousness to reach an effective and revolutionary subject requires a view based on these two concepts. The present challenge shapes the subject of this article and shows how the absolute in Hegel's thought opens the way for the necessary presence of art to the point where, instead of the end of art, its beginning is announced again. By adopting this view that we need to re-read our unconsiousness, our imagination, and our fantacies so that we can return from head to our feet again.
خلاصه ماشینی:
هگل اشاره نميکند که خودآگاهي همان ميل است ، ولي مفسر فرانکفورتي او يعني هربرت مارکوزه ، اين برداشت را بسط ميدهد و اذعان ميکند که بدون تقابل حسي با جهان ، امکان هيچ شناختي از آن وجود ندارد؛ زيرا در مقولۀ احساس است که من ميتوانم با خويشتن روبه رو شوم من به عنوان فاعل ، سوژة ميل خود هستم و اينجا نقطه اي است که هگل در آن وارد نميشود چون فضايي است که در آن آگاهي به خود زندگي متصل ميشود و تضادي بين خودشناسي من و شناخت من از طريق ابژه شکل ميگيرد و در قالب منفيت بروز پيدا ميکند.
بر اساس نکات گفته شده ، دغدغۀ اين نوشتار در دو بخش نشان ميدهد که نخست حرکت مذکور از خود به سوي امر مطلق و رسيدن به خودآگاهي تنها به واسطۀ ايجاد امري متضاد در درون سوژه و بر اساس مفهوم منفيت رخ ميدهد؛ اين امر متضاد پيش از به جريان افتادن جريان آگاهي و بر اساس فرآيند فعاليت ميل اتفاق ميافتد.
در ارتباط با ارباب وجود، ترس ضروري و ابتداي خرد است و همين امر در مقابل او براي بنده سبب ميشود که بر وابستگي خود غلبه کند و به خودآگاهي برسد؛ به همين دليل است که منفيت از سوي بنده شکل ميگيرد و بنده صرفا ميتواند بگويد من خودي واقعي هستم ؛ چراکه مفهوم مرگ را درک ميکنم .