چکیده:
بیدل در مثنویهایش بهصورت جدی به موضوع انسان به عنوان رمزگان محوری خود پرداخته است. انسان، ابعاد و امکانات وجودی او، مهمترین دغدغهی بیدل است. از منظر بیدل، تمامی مظاهر هستی، زاییدهی «ادراک» آدمی است. وی در حکایتهایی که تنها یک شخصیت محوری دارند، سفر انسان را در جستجوی خود، روایت میکند. انسان مرکزی روایت بیدل، پس از جستجوهای بسیار درمییابد که هرچه هست، از دایرهی «ادراک» و «وجود» او بیرون نیست و خود او، درواقع حقیقت یگانهی هستی است. این پژوهش با بررسی ابعاد مختلف روایتمندی در مثنویهای بیدل براساس بلندترین حکایتها و امکانات خوانش روایی و فهم روایت در نسبت با اندیشهی بیدل، تلاش میکند تا نشان دهد وی با امکانات و ظرفیتهایی که در روایت خود بهکارمیگیرد، چگونه و چه رابطه و نسبتی با مخاطب فرضی خود در مقام یک «انسان نوعی» دارد. درواقع، این پژوهش، همعرض با بررسی رابطهی میان «داستان» و «گفتمان»، به بررسی رابطه و نسبت میان «راوی»، «تکشخصیت محوری داستانی» و «مخاطب فرضی» میپردازد، تا بتواند نموداری ترسیم کند که جهتِ روایت بیدل را در لایهها و سطوح مختلف داستانی به ما نشان دهد. واژههای کلیدی:
Abstract In his Masnavi, Bīdil has seriously addressed human beings as a pivotal character. Human beings, his dimensions and existential potentials are among the most important concerns of the poet. To Biddle, all manifestations of existence lie in human "perception". In his stories – where there is only one single central character – Bīdil narrates the journey of human in search of his own existence. In this journey, he finally realizes that there is nothing beyond the scope of his own “perception” and “existence”. This makes man the sole truth of the universe. The study tries to show what sort of relationship Bīdil establishes with his hypothetical reader, as a “typical human”, and how he achieves this by drawing on the potentials and power in his narratives. This is carried out by examining the various aspects of narration in Bīdil’s longest stories. In fact, this study, in order to draw a pattern of Biddle's narrative at various layers of the story, along with examining the relationship between the "story" and "discourse", examines the relationship between the narrator, the single pivotal character of the story and the hypothetical reader. ط
خلاصه ماشینی:
که با تک بيت هاي برآمده از ميان غزل هايشان در ميان فارسيزبانان شهرت دارند، شناخته و شناسانيده شود؛ درحاليکه بررسي مجموعه ي آثار بيدل نشان ميدهد که وي تلاش ميکند، با تشريح گونه اي انديشه و نگرش خاص به جهان ، مخاطب خود را به ساحت تجربه ي دريافت هاي خويش نزديک سازد؛ البته شماري از مفسران بيدل نيز مانند صلاح الدين سلجوقي در نقد بيدل (١٣٤٣)، عبدالغني در احوال و آثار ميرزا عبدالقادر بيدل (١٣٥١) و عبدالغفور آرزو در مقايسه ي انسان کامل از ديدگاه حافظ و بيدل (١٣٨٨) به کليت جهان بيني بيدل و برخي مباحث موضوعي در جريان بررسي آثار او پرداخته اند، اما کمتر در پي کشف ساحت هاي ويژه ي انديشه ي بيدل و گفتمان خاصي که در روايت خود از هستي انسان دنبال کرده است ، بوده اند.
هم عرض با اين روند روايت که عميقا بر مبناي ذهن و ادراک راوي شکل ميگيرد و زاويه اي روان شناختي_ادراکي دارد، مخاطب بيدل نيز در پايان هريک از حکايت ها، از خواب جهان داستاني بيدار ميشود و خود را در وضعيتي مشابه شخصيت اصلي و راوي ميبيند، وضعيتي که در آن ، راوي اصلي با تک شخصيت محوري داستان و مخاطب فرضي هر سه ، ميتوانند در قابليت جايگزيني با يکديگر قراربگيرند؛ زيرا هر سه در جايگاه «انسان نوعي» که رمزگان مرکزي مثنويهاي بيدل است ، قابل 3 تعريف ، شناسايي، فهم و خوانش هستند.