چکیده:
هدف این پژوهش، بررسی پیامدهای قطبیشدن امنیت منطقهای در خاورمیانه است. فرضیه این است که قطبیشدن امنیت منطقهای به ظهور و گسترش ژئوپلیتیک آشوب در خاورمیانه انجامیده است. روش پژوهش، کیفی است و از رهیافت ساختار هویت بری بوزان استفاده کردهایم. نتایج نشان میدهند که ایالات متحده شرایط لازم برای بیثباتسازی منطقهای و تداوم فرایند آشوب و بیثباتسازی را پیگیری میکند. در چنین شرایطی رویکرد ایران باید مدیریت فضای آشوبزده و مدیریت بحران از طریق سازوکارهای معطوف به دیپلماسی و قدرتسازی باشد. آمریکا از «راهبرد ائتلافسازی خوشهای» برای مدیریت امنیت منطقهای بهره گرفته است. الگوی رفتاری این بازیگران در مقابله با ایران، ماهیت تهاجمی دارد. در تفکر راهبردی آمریکا، عدم تقارن منطقهای غالبا از دیدگاه فناورانه قابل تصور است. در محیط عدم تقارن، معادلهی قدرت و معماری نیروهای مسلح، متفاوت از محیط کلاسیک و متقارن است؛ لذا موضوعاتی از جمله: «کاربرد نیروی انسانی»، «تسلیحات»، «منابع قدرت»، «معماری دفاعی»، «مهندسی امنیتی»، «فرماندهی و مدیریت» در محیط عدم تقارن کاملا متفاوت با محیط کلاسیک است.
هدف این پژوهش، بررسی پیامدهای قطبیشدن امنیت منطقهای در خاورمیانه است. فرضیه این است که قطبیشدن امنیت منطقهای به ظهور و گسترش ژئوپلیتیک آشوب در خاورمیانه انجامیده است. روش پژوهش، کیفی است و از رهیافت ساختار هویت بری بوزان استفاده کردهایم. نتایج نشان میدهند که ایالات متحده شرایط لازم برای بیثباتسازی منطقهای و تداوم فرایند آشوب و بیثباتسازی را پیگیری میکند. در چنین شرایطی رویکرد ایران باید مدیریت فضای آشوبزده و مدیریت بحران از طریق سازوکارهای معطوف به دیپلماسی و قدرتسازی باشد. آمریکا از «راهبرد ائتلافسازی خوشهای» برای مدیریت امنیت منطقهای بهره گرفته است. الگوی رفتاری این بازیگران در مقابله با ایران، ماهیت تهاجمی دارد. در تفکر راهبردی آمریکا، عدم تقارن منطقهای غالبا از دیدگاه فناورانه قابل تصور است. در محیط عدم تقارن، معادلهی قدرت و معماری نیروهای مسلح، متفاوت از محیط کلاسیک و متقارن است؛ لذا موضوعاتی از جمله: «کاربرد نیروی انسانی»، «تسلیحات»، «منابع قدرت»، «معماری دفاعی»، «مهندسی امنیتی»، «فرماندهی و مدیریت» در محیط عدم تقارن کاملا متفاوت با محیط کلاسیک است.
The purpose of this study is to investigate the consequences of regional security polarization in the Middle East. The hypothesis is that the polarization of regional security has led to the emergence and spread of geopolitical chaos in the Middle East. The research method is qualitative and we have used Buzan's identity structure approach. The results show that the United States is pursuing the necessary conditions for regional destabilization and the continuation of the chaos and destabilization process. In such circumstances, Iran's approach should be to manage the turbulent atmosphere and crisis management through mechanisms focused on diplomacy and empowerment. The United States has used a "cluster coalition strategy" to manage regional security. The behavioral pattern of these actors in dealing with Iran is of an aggressive nature. In American strategic thinking, regional asymmetries are often conceivable from a technological point of view. In an asymmetric environment, the equation of power and architecture of the armed forces is different from the classical and symmetrical environment. Therefore, topics such as: "use of manpower", "weapons", "sources of power", "defense architecture", "security engineering", "command and management" in an asymmetry environment are completely different from the classical environment.
خلاصه ماشینی:
قدرت هاي بزرگ در مواجهه با بحران هاي خاورميانه به طور عام و بحـران سـوريه بـه طـور خـاص -کـه بازتـابي از تعارضـات هـويتي، ژئـوپليتيکي و ايدئولوژيک است - به دنبال ايفاي نقش موثر نسبت به سـاير رقبـاي منطقـه اي هسـتند و اهداف ژئوپليتيکي خود را در جدال هاي هويتي پنهان ميکنند.
١. نشانه هاي مفهومي و عيني قطبيشدن امنيت خاورميانه دست يابي به الگوهاي جامع امنيتي منطقه اي بدون توجـه بـه ماهيـت چندبعـدي امنيـت منطقه اي و منافع و اهداف بازيگران مختلف فروملي، ملي، منطقـه اي و جهـاني نـاممکن خواهد بود.
الگوهاي دوستي و دشمني موجود ميـان بـازيگران منطقـه اي خاورميانـه و وابسـتگي متقابل آنان به يک ديگر در مجموعه امنيتي خاورميانه ، در کنار قدرت هاي بـزرگ جهـاني که منافع خود را در خاورميانه جست وجو ميکننـد؛ قطبيـت خاورميانـه اي را بـا محوريـت امريکا، عربستان سعودي، امارات متحده عربي و ترکيه دريک سو و روسيه ، ايران و سوريه درسويديگر رقم زده است .
به طورکلي، راديکاليزه شدن خاورميانه تابعي از نقش آفرينـي گروه هاي هويتي، سياسي و امنيتي است که هر يک از بازيگران منطقه اي و قـدرت هـاي بزرگ ، رقابت هاي ژئوپليتيک خـود را از طريـق بازتوليـد مفـاهيم و تحريـک گـروه هـاي ايدئولوژيک دنبال ميکنند.
اگر هويت براساس نشانه هـاي کـنش راهبـردي جبهـه ي مقاومت شکل گيرد، زمينه براي ظهور سازوکارهايي به وجود ميآيد که اهميت و مطلوبيت ويژه اي براي ايران ايجاد خواهند کرد؛ درحاليکه اگر زمينـه بـراي ظهـور «هويـت هـاي ناسازگار» ايجاد شود، طبيعي است که چالش هاي امنيتي اجتناب ناپذير خواهند بود (آل غفور، ١٣٨٠، ص .