چکیده:
در شهر کهن میناب، شاعران با فهم این نکته که نوحه گفتن و نوحه خواندن در رثای امامان پاداش اخروی و دنیایی دارد به شعر نوحه و مرثیه روی آوردند چنانچه از قرن 11 تا کنون شاعران مرثیه سرای زیادی در میناب داریم که تخصصی نوحه گفته اند اما پژوهشی در تحلیل آثار آنان صورت نگرفته است، در واقع شاعران میناب از سیصد سال پیش با سرودن دلنامههای گوناگون، ارادت خود را به خاندان عصمت و طهارت ابراز داشتهاند و بدین صورت گامی در جهت زنده نگه داشتن حماسهی نینوا برداشتهاند.نوحه هایی که از شاعران گذشته میناب مانده بالغ بر 500 نوحه میشود که این مقاله با روش تحلیل محتوا و با ابزار کتابخانه به بررسی و تحلیل چند نوحه از شاعران گذشته میناب در قرون یازده و دوازده میپردازد و معلوم میشود تعزیه، عزا و نوحه سرایی، تخصص اصلی شاعران میناب بوده که در گذشته رواج داشته و امروزه نیز در مقیاس محدودتری به شیوه گذشته دنبال میشود و بعضی از شاعران دیگر این شهر نیز، با زبان و سبک تازه، اشعار مراثی و پایداری در کارنامه شعری خود دنبال میکنند.
In the ancient city of Minab, the poets while understanding the earthly and otherworldly rewards for citing and versifying lamentations for Imams have inclined towards lamentations and mourning in a way that since 11th century, numerous lamentation poets have come into existence in Minab who have been versifying professionally. Minabi poets through versifying varied confabulation since three hundred years ago, have shown their respect for Imams and their families, and through this has taken steps for reviving the epic of Neynava. There have been over 500 lamentations versified by Minabi poets. The present paper would examine several lamentations through the methods of content analysis as well as library research for the poems versified in two previous centuries. The present paper would investigate the literary points of folklore lamentations versified in Minab; Versifying lamentations in Hormozgan, and specifically in Minab has been current since the 11th century.
خلاصه ماشینی:
مواردي چـون مشارکت چند مفرد در يکديگر در امري ، اتحاد چند جمله به لحاظ خبر و انشاء و معلول يا نتيجه بودن جملة دوم از موارد الزام استفاده از حرف عطف است » (صفا، ١٣٧٧: ٣١): شـهزاده حسـن گفـت حسـين جـان بـرادر برخيــز و نگــر عمــر پــدر مختصــر آمــد (رئوفي ، همان :٧٠) از خانــه بــه مســجدببــر بــاب گرامــي شـاه شـهدا خسـته دل و خـون جگـر آمـد (سعيدي ، ١٣٨٨:٣٤) «آراية تکرار از ديگر آرايه هاي بديع لفظي است که منصف هم براي ايجاد موسـيقي در شعر و هم براي برجسته کردن مفهوم مورد نظر÷ خود و تأکيد بر آن در اشـعارش اسـتفاده کرده است ؛ چنان که در بيت زير واژة سر سه بار تکرارمي شود که در کنار تکرار بيش از نه بار صامت «ر» و پنج بار صامت «س » شعري موسيقيايي شده است .
معمولاً وي مصرع ها را به دو يا سه پاره تقسيم مـي کنـد و در سر هر قسمت ، واژگاني مسجّع قرار مي دهد که اين عمل ، ضمن موسيقيايي کردن شعر، آن را متناسب با عمل سينه زني نيز مي کند؛ چنان که در نمونه هاي زير ديده مي شود: تــو يــار بــي کســاني چــرا در خــون تپــاني ز جـــا برخيــز بنمــا جـــلوداري خـــواهر (نساجي ، همان ، ١٤) تنت در خون بخفته سرت چون گل شـکفته به نـوک رمـح اعـدا نظرسـازي به خــواهر (سعيدي ١٣٨٨: ٣٤) بسياري از واژگان به کار رفته در شعر منصف ، واژگان نشان دار هستند و ايـن واژِگـان حامل بار ارزشي مثبت يا در برگيرندة نگاه منفي شاعر نسبت به امـور هسـتند.