چکیده:
وارستگی نوع انسان و گسستن بندهای اسارت جهل و ناآگاهی در آموزههای بلند دعوت الهی پیامبر اعظم،چالشی جدی علیه قهر و غلبهی حاکمیت عاری از دانش بشمار میرود.پیامبر اسلام در مقام دفاع در برابر اقدامات جهلمدارانه قریش و با هدف بیاعتبار سازی پاردایم مورد تبلیغ آن،کوشید تا با نهادینهسازی آگاهی و شناخت در مخاطبین و پیروان خویش،زمینه را برای ارتقای عوامل پرانرژی کنش به جایگاه دانشمدار لازمه نظارت اجتماع(در بعد نرم افزاری)و رودررویی نظامی(در بخش سختافزاری)فراهم آورد.بدین سان،طرحی نو در حوزهی سیاستگذاری و مدیریت اجتماعی درافکند؛طرحی که بطور قطع در صورت توسل به خشونت و اقدامات نظامی صرف،کارکرد و اثرگذاری لازم را در مقام دفع تهدید قریش و حفظ دعوت اسلام از زوال و فراموشی از دست میداد.
Deliverance of mankind and cutting the bonds of ignorance and
puerility are considered a serious challenge to the oppression of a
tyrannical ruling system, according to the divine teachings of the Prophet
of Islam (SAWA). The Qoreysh rulers, in a bid to preserve their hold
among social elements that play a crucial role in society tried to hang on
to traditions and ancient rituals embedded in the days of ignorance, so as
to portray the paradigm of inequality as an ordinary event. In this way,
they tried to divert the public opinion from the incessant energy and
scientific exchanges that formed the infrastructure of the justice-seeking
teachings of Islam, in a vain attempt to reduce the impact of the invitation
of Islam. The Prophet, in order to counter these ignorant acts of the
Qoreysh and to nudlify their negative propaganda strove to awaken the
element of awareness and knowledge among his followers. He paved the
way for upgrading the high energy elements of being active in a scientific
manner in two different aspects: necessity of social observance (soft
approach), and necessity of military defence (hard approach). He thus set
a new model in the field of policy-making and social management. If this
model was limited to mere military measures against the Qorevsh, it
would have surely lost the effectiveness in its defence capacity and the
invitation to Islam would have been forgotten in the course of time.
خلاصه ماشینی:
آنچه در این نوشتار مفروض انگاشته میشود این است که حرکتهای نظامی و رویاروییهای مستقیم و غیر مستقیم پیامبر اکرم(ص)در عرصهی جنگ با قریش،به عنوان نماد و نمایندهی مسلم قطب استثمارگر،نه با هدف گسترش حوزهی سلطهی آئین اسلام بلکه صرفا در راستای توانمندسازی عوامل وضعی کنش از طریق ارتقای دانش و آگاهی آنان به سطح عاملهای نظارتکنندهی کنش نه فقط در محدودهی زمانی حیات پربرکت آن حضرت،بلکه در همیشهی تاریخ اسلام و در همهی حدود جغرافیایی،صورت پذیرفته است.
پس از شناختن عناصر بنیادی کنش،نخستین پرسشی که مطرح میشود این است که چه چیزی موجب آن میشود که میان کنشگر و اشیای محیطش،روابط کنش متقابل پدید آید،ثبات پیدا کند و دوام بیاورد؟به دیگر سخن،کدام عوامل به روابط کنش متقابل و به کنش ساخت میدهد و از این رهگذر دوام و پایداری نسبی آنها را تامین میکند؟ در پاسخ به این پرسشها باید توجه داشت که در نظر پارسونز نظم بیش از آنکه یک واقعیت باشد، یک مساله است.
او بسان فلاسفهی دیگر علوم اجتماعی؛نظیر هابز،لاک،میل و روسو بر این اعتقاد است که مسالهی نظم در جامعه اکتسابی نیست،بلکه باید آن را تبیین کرد و چون کنش اجتماعی انسان را بر آنها استوار کردهاند،رضایتبخش نبودهاند،نظم را نمیتوان نتیجهی همگرایی خودانگیخته و اتفاقی منافع واگرا تلقی کرد.
همهی این تفسیرها یک عیب اساسی داشتند:همهی آنها بر اصل موضوعی8استوار بودهاند که به موجب آن،انگیزهی کنش انسانی منفعتی است که به صورت انفرادی دنبال میشود،حال آنکه وجود نظم در کنش اجتماعی را میباید به رغم منافع و فردگرایی انسان،تبیین کرد.
- Parsons,Talcott,1961,"The point of view of view of the Author",In:the social theories of Tallcott Parson,Ptentice Hall.