چکیده:
تبیین عقلانی «انقطاع عذاب» توسط صدرالمتألهین، با انتقاداتی از سوی سبزواری مواجه شد. عدم پذیرش قاعده «القسر لایدوم» و عدم زوال فطرت الهی، حتی نسبت به کسانی که عذاب الهی براساس مقتضای طبع و ذاتشان است، دو انتقاد مهمی است که حکیم سبزواری نسبت به دیدگاه ملاصدرا دارند. در دیدگاه حکیم سبزواری ملکات رذیله در اثر تکرار، در نفوس افراد شقیّ رسوخ نموده است؛ بهگونهای که جزء ذاتیات آنها شده و امکان انفکاک آن وجود ندارد. لذا برای تمسّک به انقطاع عذاب، جایی برای استفاده از قاعده «القسر لایدوم» نمیماند. افزون بر این، استدلال به اینکه عذاب برخی براساس طبیعت و مقتضای ذاتشان است نادرست میباشد؛ زیرا فطرت الهی امری باقی است. لکن براساس دیدگاه ملاصدرا، هیچیک از این دو انتقاد مورد قبول نمیباشد؛ زیرا وی تنها در یک مورد و نسبت به یک گروه خاصّی از اهل عذاب از این قاعده استفاده میکند که خود این دیدگاه مورد پذیرش سبزواری است. بنابراین ملاصدرا هیچگاه قائل به زوال فطرت الهی نسبت به هیچیک از افراد موجود در آتش جهنّم نمیباشد که در این نوشتار با روش تحلیلی- تطبیقی به تفصیل از آن بحث میشود.
Mulla Sadra’s rational explanation of “termination of the after death torment” came under Sabziwari's several criticisms. He has leveled two criticisms to Mulla Sadra’s point of view: first is based on the denial of the “no compulsion persists” rule, and second on that the God-given innate nature does not go away, even as to those who shall suffer due to their nature and temper. Sabziwari holds that through regular practice evil habits go implanted in the soul of damned people as an inseparable part of their nature. Therefore, there will be no room to resort to the "no compulsion persists" rule in order to prove the termination of torment. Furthermore, it is incorrect to argue that the torment of some people depends on their temper and required nature, because the God-given nature keeps exiting. According to Mulla Sadra’s viewpoint, however, none of the two criticisms are acceptable, because he merely applies the rule to one case and one particular people of hell punishment; the very viewpoint is embraced by Sabziwari himself, too. Accordingly, Mulla Sadra has never held that the God-given nature of all people in hellfire goes away. In this essay, the authors have comparatively and analytically examined this issue in detail.
خلاصه ماشینی:
عدم پذیرش قاعده «القسر لایدوم» و عدم زوال فطرت الهی، حتی نسبت به کسانی که عذاب الهی براساس مقتضای طبع و ذاتشان است، دو انتقاد مهمی است که حکیم سبزواری نسبت به دیدگاه ملاصدرا دارند.
همانطورکه پیشتر بدان اشاره شد، حکیم سبزواری تمسّک به قاعده «القسر لا یدوم» را ناکافی و نادرست میداند؛ زیرا ملکات نفسانیِ انسان عاصی، در اثر تکرار امری ذاتی شده است؛ بهگونهای که با آنها عادت نمودهاند و همین امر منشأ عذاب اهل دوزخ است.
حکیم سبزواری نیز همگام با ملاصدرا در مورد کیفیّت عذاب اهل نفاق معتقد است منشأ آندسته از ملکاتی که جهل مرکّب و سوء اعتقاد فرد باشد، امری غیر قابل زوال و لاینفک است؛ بهگونهای که حقیقت عقل نظری او به چیز دیگری منقلب گشته و جوهر ذاتی او مسخ شده است؛ تا بدانجاکه امکان بازگشت به حیات عقلی برای چنین فردی میسّر نمیباشد.
در دیدگاه ملاصدرا نیز فطرت الهی و توحیدی، حتی نسبت به مشرکین و کفّار امری باقی و زوالناپذیر است؛ زیرا به عقیده وی، از یکسو منشأ خلود در آتش جهنّم «رذیله قوّه نطقیّه» است و از سوی دیگر، ملکات رذیله و هیئات ردیئه در اثر تکرار معصیت، در نفوس شقیّه رسوخ نموده است؛ بهگونهای که آنان به عذاب الهی عادت نمودهاند.
از یکسو منشأ خلود در آتش جهنّم نیز رذیله قوّه نطقیّه است و از سوی دیگر ملکات رذیله و هیئات ردیئه در اثر تکرار در نفوس شقیّه رسوخ میکند و گفته شد که به نظر حکیم سبزواری، همانند ذاتی و زوالناپذیر بودن فطرت الهی، چنین ملکاتی نیز امری ذاتی محسوب میشوند که به سبب وجود آنها، دوام عذاب ناشی از تضادّ و کشمکش میان فطرت الهی و ملکات رذیله خواهد بود و ملاصدرا که عذاب الهی را از وجهی عذاب و از وجهی عذب و گوارا میدانست به دلیل وجود همین تحلیل بود.