چکیده:
این مقاله به واکاوی نقش نهاد ارث در بازتوزیع ثروت و عدالت اجتماعی میپردازد. بنیاد توزیع ارث در فقه رایج، رابطۀ خویشاوندی یا دیگر روابط کاملا شخصی و خصوصی مانند ولای عتق و ولای ضمان جریره است. این مقاله با تکیه بر برخی دلایل و شواهد تاکید دارد که به ارث از چشمانداز امر اجتماعی و عمومی نیز باید نگریست. این نگاه زمینهساز آن است که مقررات ارث باید از نظرگاه بازتوزیع ثروت و عدالت اجتماعی بازاندیشی شود. در واقع به رغم احترام مالکیت خصوصی مورث و لحاظ رابطۀ خویشاوندی یا خصوصی او با وارث یا مصالح خانوادگی، جامعه و منابع آن هم در تولید ثروت او بهنحوی نقش داشتهاند. بدینسان در توزیع ارث باید به عدالت توزیعی و بازتوزیع ثروت به جامعه که یکی از منابع تولید و تحصیل ثروت است هم توجه کرد.
This article examines the role of the inheritance institution in the redistribution of wealth and social justice. In common jurisprudence, the institution of inheritance distribution is a relationship of kinship or other completely personal and private relations, such as loyalty by virtue of emancipation and person who undertake to pay the compensation for someone else’s wrong in return for inheriting from him (Jarireh guarantee). Based on some reasons and evidence, this article emphasizes that inheritance should also be viewed from a social and public perspective. This view underlies that inheritance regulations must be reconsidered in terms of wealth redistribution and social justice. In fact, despite respect for the leaver's private property and in terms of his/her kinship or private relationship with the inheritor or family interests, society and its resources have also played a role in generating his/her wealth. Thus, in the distribution of inheritance, It should be noted that distributional justice and redistribution of wealth to society, which is one of the sources of wealth production and gaining.
خلاصه ماشینی:
بنیاد توزیع ارث در فقه رایج، رابطۀ خویشاوندی یا دیگر روابط کاملاً شخصی و خصوصی مانند ولای عتق و ولای ضمان جریره است.
این دستهبندی و ترتیب به نوبۀ خود به این پرسش دامن میزند که آیا امر اجتماعی و عمومی در توزیع ارث بهکلی بیاثر است؟ با توجه به این واقعیت که جامعه و امکانات متنوع آن یکی از منابع و اسباب تولید ثروت –به ویژه ثروتهای کلان- است آیا در توزیع ارث نباید به جامعه که کانون تأمین و تولید ثروت بوده است توجه شود؟ اگر جوهر و روح احکام شریعت آنگونه که از برخی متون دینی برمیآید "عدالت" است عنصر عدالت و بهویژه عدالت توزیعی در تقسیم ارث چه نقش و جایگاهی دارد؟ پیدایش نهاد مالیات بر ارث در نوع جوامع بشری بهرغم اختلاف در چند و چون آن این پرسش را با اهمیتتر میسازد.
این واقعیت به نوبۀ خود این پرسش را پیش رو مینهد که آیا نباید در مقررات ارث به بازتوزیع ثروت و بازگشت بخشی از ارث به جامعه –و نه فقط خویشاوندان متوفی- که به نوعی تأمینکنندۀ منابع ثروت بوده است توجه بیشتری شود؟ به نظر ما مقررات ارث گرچه در دیدگاه رایج کمتر از این چشماندازها وارسی شدهاند این ظرفیت را دارند تا در بستر تحولات اجتماعی بازاندیشی شوند و با واقعیتهای عصری هماهنگتر شوند.
در توزیع ارث نمیتوان تنها دلمشغول رابطههای خصوصی و شخصی مانند ولای عتق و ضمان جریره بود و نقش دیگر روابط اجتماعی بهویژه روابطی که در تولید ثروت مورث نقش داشتهاند را نادیده گرفت.