چکیده:
حدوث و قدم نفس ازجمله دغدغههای فیلسوفان مسلمان بوده است. شیخ اشراق، براساس مبانی فلسفی و دلایل ویژه خود، به حدوث نفس قائل است. او معتقد است نفس همزمان با حدوث بدن مادی، به صورت مجرد حادث میشود. شارحان سهروردی، اندیشه وی را با متون دینی ناسازگار دانسته و دلایل وی بر حدوث نفس را ناتمام دانستهاند. از طرفی شیخ اشراق در رسائل رمزی و تاویلیاش به حضور نفس در عوالم پیشین اشاره دارد و به نظر میرسد که نفس از بالا و عوالم مافوق، به این نشئه مادی آمده و عوالمی را پیش از این دنیا سیر کرده است. در این پژوهش برآنیم با رویکردی تحلیلی و نو اشراقی از مبانی فلسفی شیخ اشراق، ناسازگاری موجود در آراء سهروردی را توجیه کنییم و به این نتیجه رهنمون شدهایم که نفوس انسانی پیش از دنیا در ناحیه علت و ربالنوع خویش به نحو کلی وجمعی وجود داشتهاند و سپس در این عالم مادی به نحو جزئی و شخصی حادث شدهاند.
The pre-eternity and temporal contingency of the soul has been one of the concerns of Muslim philosophers. Sheikh Ishraq, based on his philosophical principles and special arguments, believes in the temporal contingency of the soul. He believes that the soul, simultaneously with the creation of the material body, occurs as an abstract entity. The commentators of Suhrawardi’s works have considered his thought incompatible with religious texts, just as they have considered his arguments for the creation of the soul incomplete. On the other hand, Sheikh Ishraq in his symbolic treatises and interpretations refers to the presence of the soul in the previous worlds, therefore, it seems that the soul has come to this material world from the higher worlds and has traveled the worlds before this world. Using an analytical method and neo-Ishraqi approach, this paper seeks to analyzes the inconsistency in Suhrawardi’s views. The findings show that, the human souls existed before the world in the area of their cause and the lord of species in a general and collective way and then they are created in this material world in a partial and personal way
خلاصه ماشینی:
او که همواره تلاش میکرد تا پیرو افلاطون باشد، در این باب، جانب مشائیان را گرفته و اندیشه افلاطون را نپذیرفت؛ اما شارحان او ازجمله شهرزوری و قطبالدین شیرازی، حدوث نفس را ناسازگار با متون شریعت دانسته و نظر شیخ اشراق را مورد نقد قرار دادند.
اما اگر گفته شود نفوس از ابتدا در عوالم پیشین، متعدد و متکثر بودند و در آنجا هزاران نفس وجود داشت، این نیز معنا ندارد؛ زیرا تکثر عارضی را نمیتوان در آن عالم مطرح کرد.
شیخ اشراق، پس از بیان این استدلال، مطرح میکند که برخی معتقدند ممکن است نفس قدیم باشد و در عین حال تعلق نفس به بدن، امر مهملی نباشد؛ زیرا میتوان گفت برای نفس حالتی رخ میدهد که پیدایش این حالت، سبب سقوط نفس و هبوط آن، به عالم ماده میگردد و به موجِب این هبوط، نفس به بدن تعلق میگیرد.
استدلال چهارم نیز مبتنی بر ابطال تناسخ است (شیرازی، 1383، ص 428): نقد استدلال اول: شیخ اشراق در استدلال اول بیان کرده بود، اگر نفس ناطقه قدیم باشد، باید قبل از تعلقش به بدن موجود باشد.
5. ارزيابی آراء سهروری در باب حدوث نفس سهروردی با وجود اینکه نفس را حادث میداند و در مباحث فلسفی و اصلیاش قدم نفوس و عوالم پیشینی برای نفس قائل نیست، اما در کتابهای رمزی و تأویلیاش به گونهای بیان کرده که به نظر میرسد، نفس از بالا و عوالم مافوق، به این نشئة مادی آمده است.
همچنین با توجه به حدوث نفسی که سهروردی قائل است، میتوان گفت که نفس به نحو شخصی در بدن مادی به واسطه مثل یا همان ربالنوع انسان، در عالم مادی ایجاد میگردد و از این منظر نفس حادث نیز است.