چکیده:
تاریخ هنر در سیر تطور خود، منابع بیشماری را در جهت ارائة باورهای معنوی هنرمندان به منصة ظهور آورده است. میتوان یکی از مهمترین انگیزههای خلق هنر، در عصر سنت را، بیان اعتقادات دینی برشمرد. اما هر دین بنا به اصول و آموزههای خود، رویکرد خاصی را در بیان مفهوم تجسم و آفرینش هنری برگزیده است. ادیان اسلام و مسیحیت به عنوان بزرگترین بسترهای خلق آثار هنری، هر یک کاربرد خاصی از هنر دینی را عرضه داشتهاند. بررسی وجوه اشتراک و افتراق بیان هنر در ادیان مذکور، نکات مهمی را در باب تأثیر باورهای معنوی و آموزههای دینی بر انگیزههای هنری در آن دو حوزه روشن میسازد. پژوهش حاضر به روش توصیفی ـ تحلیلی، جمعآوری اطلاعات به روش کتابخانهای و تجزیه و تحلیل دادهها به شیوة استقرائی انجام پذیرفته است. مطالعة تطبیقی صورت گرفته مشخص میکند که بیان زیباشناختی و بصری در هنرهای اسلامی و مسیحی عمدتاً متفاوت است؛ بدین معنا که در هنرهای اسلامی تأکید بر عنصر تجرید بیش از عناصر ملموس و واقعنما میباشد ـ که این خود برخاسته از اعتقادات و آموزههای اسلامی مبنی بر عدم گرایش به شمایلنگاری بوده است. ـ و بالعکس در هنر مذهبی مسیحی آفرینش هنری بیشتر حالتی عینی و ملموس دارد. از سوی دیگر هر دو این ادیان با وجود تفاوت مذکور بیانی رمزآمیز را در خود نهفته دارند که شاید بتوان آن را بزرگترین وجه تشابه صوری در آثار این دو نظام مذهبی دانست.
خلاصه ماشینی:
بدين ترتيب با وجود اصول مشترک ديني همچون باور به احديت خدا، هنر اسلامي و هنر مسيحي از منظر توجه به مفهوم تجسم و پرداختن به صورت با يکديگر تفاوت هاي ماهوي پيدا کردند؛ اما با وجود اين تفاوت هاي بنيادين در ظاهر، مي توان با گفتۀ توماس مرتون ، نويسنده و عارف کاتوليک ، هم آواز شد که »وظيفۀ هنر و وظيفۀ ايمان فروکشيدن راز به سطح شفافيت عقلاني نيست ، بلکه درهم آميختن شناخته و ناشناخته به صورت يک کل زنده است که ما در آن هر چه بيشتر مي توانيم از محدوديت هاي خود بيروني مان فراتر رويم .
در مقالۀ پيش رو هدف بررسي تطبيقي مفهوم تجسم در دو دين اسلام و مسيحيت و تأثير آن بر شکل پذيري هنر در هر دو قلمرو مذکور است ؛ بدين ترتيب مي توان گفت مطالعۀ تطبيقي در روند تاريخي مفهوم تجسم در آموزه هاي ديني ، مقايسۀ اين مفهوم در دو حوزٔە اسلامي و مسيحي و نسبت آن با خلق هنري و نهايتا جمع بندي آن به روش استقرايي براي نخستين بار در جستار حاضر صورت گرفته است .
در اين خصوص سنت آگوستين ، که او را بنيانگذار دستگاه الهيات مسيحي مي دانند، در کتاب اعترافات خود در باب مسئلۀ تجسم در مسيحيت ، مقامي برزخي ميان ربوبيت و بشريت براي مسيح ع قائل مي شود: به باورآگوستين ، مسيح ع »از آن حيث که بشر شده است شفيع ماست اما از آن جهت که کلمه خداست بين انسان و خداوند ميانجي قرار نميگيرد بلکه او با خدا برابر است ، خدا با خداست و به همراه او يک خداي واحد است .